وحدت موضوعي سوره هاي قرآن در ترازوي نقد

پدیدآورسیدعلی‌اکبر حسینی

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2140 بازدید
وحدت موضوعي سوره هاي قرآن

در ترازوي نقد

سيد علي اكبر حسيني*

چکیدهبه رغم وجود تنوع و تعدد موضوعات در بسيارى از سوره هاى قرآن كه در نگاه ابتدایی، بديهى می نماید؛ برخى قرآن پژوهان معاصر، معتقدند آن سوى اين كثرت و تنوع ظاهرى، غرض و موضوع واحدى نهفته است و ميان تمامى آيه هاى يك سوره و موضوعات به ظاهر پراكندة آن، پيوندى اجتناب ناپذير و ناگسستنى با موضوع و غرض اصلى سوره برقرار است؛ آنان اين ويژگى - وحدت موضوعى - را از معجزات برتر و مقتضاى بلاغت و حكمت الهى مى دانند.
هرچند از سوی طرفداران این نظریه، تلاش هایي گسترده براي اثبات «وحدت موضوعی سوره هاي قرآن» انجام گرفته است، اما ضعف ها و کاستی هایی در دلایل ارائه شده وجود دارد که مانع از پذیرش این نظریه خواهد شد. در این نگاشته دلایل و شواهد این نظریه نقد و بررسی می شود.
افزون بر کاستی های موجود در دلایل این نظریه؛ ناسازگارى نظريه با تنوع آشكار موضوعات در بسيارى از سوره ها؛ فقدان معیاری اطمینان بخش؛ خطر تفسير به رأى؛ دشوارى دست يابى به موضوع اصلى در هر سوره، فقدان اشارتى در قرآن و کلام معصوم، تشتت و اختلاف فراوان در موضوعاتی که از سوی طرفداران این نظریه برای هر سوره معرفی شده است، به مثابة دلایلی هستند که به نفی و انکار نظریة وحدت موضوعی می انجامد.


كليد واژه ها:سوره/ وحدت موضوعي/ غرض سوره/ انسجام آيات/ تنوع موضوعات.

* عضو هيئت علمي مركز فرهنگ و معارف قرآن

پيش گفتار

اسلوب و روش تبيين قرآن، يكي از بازرترين معجزات اين كتاب آسماني به شمار مي آيد كه توجه به آن، در فهم حقايق وحیانی حائز اهميت است. اساساً وصول به معارف الهى بيش از هر چيز وابسته به شناخت روش قرآن است. کاوش در این عرصه و تلاش برای پاسخ به پرسش هایی در زمینة روش قرآن، نظریه ای بدیع را پدید آورده است. «وحدت موضوعی سوره های قرآن» نظریه ای است نوظهور پیرامون روش قرآن، که برخی قرآن پژوهان معاصر مطرح کرده اند.
ابطال و يا اثبات این نظريه، نقشى تعيين كننده در تفسير خواهد داشت؛ زیرا مخالفان و موافقان اين نظريه، نگرانىِ سقوط به ورطة تفسير به رأى را مطرح کرده اند. مخالفان، خوف فرو غلتيدن در گرداب تفسير به رأى را از آفات اين فرضيه مى دانند، در حالی که موافقان نیز حضور در ساحت تفسير را پيش از كشف غرض اصلى سوره، زيان بار مي دانند و خطر تفسیر به رأی را گوشزد می کنند.
از آنجا که جمع ميان رأی موافقان و مخالفان ممکن نیست؛ مفسر ناگزیر است پیش از ورود به تفسیر، دربارة صحت و یا نادرستی این نظریه داوری کند.
نظریة «وحدت موضوعی» در حقیقت پاسخی مثبت به پرسش های زیر است:
آيا ميان تمامی آیات هر يك از سوره هاى قرآن به رغم گسستگى و ناپیوستگی های ظاهرى، پيوند مفهومى حاكم است و تمام آيات، بر محور موضوعی خاص و غرضى واحد، ترتيب و تنظیم يافته اند؟
آيا پذيرش وحدت غرض سوره ها، لازمة اجتناب ناپذير اعجاز بلاغی قرآن است؟ يعنى لازمة سخن بليغ آن است كه گوينده، غرضى واحد را باز گويد؟
آیا سخن حکیمانه تنها با وحدت موضوعی سخن معنا می یابد؟
با فرض پذیرش ملازمتِ وحدت كلام و وحدتِ غرض، آيا می توان اثبات کرد که هر سوره، كلامى واحد است و از این رو موضوع و غرضی واحد را دنبال می كند؟
پرسش هايى از اين دست و نيز تلاش براى راه يابى به پاسخى صحيح، بسترى مناسب براى پژوهشى نو در حوزة روش قرآن فراهم آورده است.
عده اى تلاش براى وصول به غرضى واحد در هر يك از سوره هاى قرآن را باورى بى اساس، تحميلى تكلف آميز و رنجى بيهوده دانسته اند و با ارائة دلايل و شواهدى، ناپيوستگى و گسستگى موضوعى در حريم سوره ها را از ويژگى هاى متعالى قرآن و از جلوه هاى اعجاز آن مى دانند و راز جهان شمولى و جاودانگى قرآن را افزون برمحتواى ژرف و بديع آن، در حوزة چنين روشى جستجو مى كنند. (حجازى، /14) و تلاش براى تطبيق قرآن با شيوه هاى رايجِ تأليفات بشرى را تلاشى نافرجام و به معناى تنزل شأن قرآن می دانند. گروهى نيز وحدت موضوعی و يكپارچگى هر یک از سوره ها را لازمة حکمت، بلاغت و اعجاز قرآن، بلکه از برترين تجليات اعجاز مى شمارند. (درّاز، المدخل الى القرآن الكريم، /121) و پيش از كشف موضوع اصلى در هر سوره، تفسير را زيان آور و حتى ناممكن مى دانند و بر این باورند که بی توجهی به غرض اصلی، به تفسیر به رأی می انجامد. گرچه قرآن پژوهان و مفسران پیشین نیز از پيوستگى و تناسب آيات سخن گفته اند (همامى،/34-29)؛ امّا نظرية «وحدت موضوعى» تناسب و پیوستگی را در سراسر یک سوره و با محوریت موضوعی واحد، در تمامی آیات جستجو می کند.1این نظریه به رغم عمر كوتاه خود كه بيش از نيم قرن از آغاز آن نمى گذرد (معرفت، التمهيد، /406؛ محمد خامه گر، /2) در حوزة مباحث علوم قرآنى بحث هایی را برانگيخته است.
قرآن پژوهان معاصر در سال هاى اخير، فصلى نوين در حوزة تحقيقات قرآنى گشودند و بحث از «وحدت موضوعى سوره هاى قرآن كريم» را به فهرست و عناوين مباحث علوم قرآنى افزودند. تا كنون تحقيقات گسترده اى در اين عرصه انجام گرفته است. عده اى نيز گامى فراتر نهاده، چهرة پيوستة تمام قرآن را مطرح كردند. اين ادّعا ـ كه واقعاً جديد و تأمل انگيز است ـ از سوى نويسندة پركار و مفسر انقلابى و داراى انديشة اجتماعى و سياسى؛ يعنى سعيد حوّى، عنوان شده است. وى طرحى را در زمينة پيوستگى تمام قرآن ارائه مى دهد. (ايازى، /33) برخی از كسانى كه به طور گسترده بحث و بررسى «وحدت موضوعى» را دنبال كردند و تأليفاتي در اين زمينه ارائه داده اند، عبارتند از: محمد محمود حجازى در كتاب «تفسير الواضح والوحدة الموضوعیة»، عبدالله درّاز در كتاب «نبأ العظيم»، شحاته در كتاب «اهداف كل سورة و مقاصدها فى القرآن الكريم»، صبحى صالح در كتاب «مباحث فى علوم القرآن»، شيخ احمد غزالى در كتاب «نحو تفسير موضوعى سور القرآن الكريم»، مناع القطان در كتاب «مباحث فى علوم القرآن»، كمال الدين طائى در كتاب «موجز البيان»، مصطفى مسلم در كتاب «مباحث فى التفسير الموضوعى»، عبدالعلى بازرگان در كتاب «نظم قرآن»، سعيد حوّى در كتاب «الاساس فى التفسير»، استاد معرفت در كتاب «التمهيد فى علوم القرآن»، عبدالهادى فقهى زاده در كتاب «پژوهشى در نظم قرآن»، عباس همامى در كتاب «چهرة زيباى قرآن»، سيد محمد على ايازى در كتاب «چهرة پيوستة قرآن»، محمد خامه گر در كتاب «ساختار هندسى سوره هاى قرآن» و .... .
عبدالله محمود شحاته در اين باره مى گويد:
«دانشمندان پيشين در رابطه با اهداف و مقاصد سوره هاى قرآن كريم مطالبى ياد كرده اند كه مى توان مجدالدين فيروزآبادى (م 871 ه.ق) را از آن جمله برشمرد. وى در كتاب ارزشمند خود به نام «بصائر ذوى التمييز فى لطائف الكتاب العزيز» در اين زمينه بحث كرده است.»(شحاته، /27)
دكتر شحاته در طليعة كتاب خود، با نام «اهداف كل سورة و مقاصدها فى القرآن الكريم» از تفاسيرى ياد كرده است كه «وحدت موضوعى» را پذيرفته و تفسير خود را با محوريت موضوعى واحد در هر سوره نگاشته اند. به همين مناسبت، مفسران مشهورى چون محمد عبده، سيد رشيد رضا، محمد مصطفى مراغى، محمود شلتوت و سيد قطب را نام مى برد. وى دربارة منهج تفسيرى امام محمد عبده مى نويسد:
«يكى از اصول نه گانه عبده كه در روش تفسيرى به آن تكيه داشت، وحدت موضوعى سوره هاست.» (همان)

وحدت موضوعى و آراى قرآن پژوهان

پيش از نقد و بررسى تفصيلىِ دلايل اين نظريه، آراى قرآن پژوهان در عرصة وحدت موضوعى را يادآور مى شويم. پنج قول متمايز دربارة «ارتباط سوره هاى قرآن كريم» وجود دارد؛ اين اقوال عبارتند از:
1. تنها ميان آياتى وحدتِ غرض و ارتباط حاكم است كه در يك مرحله نازل شده اند و ارتباط مصنوعى ميان آياتى كه هيچ گونه رابطه اى با هم ندارند، فهم انحرافى قرآن را به دنبال خواهد داشت. (بهشتى، /15ـ12)
بنابر اين نظريه، براى وصول به وحدت موضوعى در قرآن بايد در جستجوى ارتباط و پيوند ميان آياتى بود كه در يك مرحله و به تناسب حادثه اى خاص نازل شده اند.
2. هر سوره مشتمل بر موضوعات جداگانه است. قرآن همچون فصول منظم يك كتاب نيست كه با هم رابطه داشته باشند، چنان که تاریخ نزول قرآن نشان می دهد، به تدریج و در طول بیست و سه سال، به مناسبت واقعه یا بر اساس نيازى خاص، آیاتی نازل شده است. (مكارم شيرازى، قرآن و آخرين پيامبر، /308؛ سبحانى، /18)
3. تقسيم زبان به گفتارى و نوشتارى و تأكيد بر گفتارى بودن زبان قرآن و در نهايت انكار اتساق و اتصال سياقى ميان آيات در پاره اى از موارد و نفى وحدت موضوعى در سوره ها، نگاهى نوين در سبك و روش قرآن است. يكى از قرآن پژوهان معاصر در تبيين نظرية خود و با تعريفى كه از زبان گفتارى ارائه می دهد و با بيان دلايل و شواهدى براى تطبيق روش قرآن با زبان گفتارى، مناسبات طرح شده از سوى قرآن پژوهان و مفسران را كه با اتكا به متن، توجيه مى شود، انكار مى كند و چنين مناسباتى را ناصحيح و نشانة عدم شناخت روش و شيوة صحیح قرآن مى داند و هرگونه تلاش براى كشف رابطه و تناسب آيات را بدون توجه به قراين حالى و مقامى، نافرجام و بى ثمر ارزيابى مى كند. (جعفر نكونام، پژوهش هاى علوم انسانی،/37ـ21)
4. مقتضاى اعجاز قرآن، از هم گسيختگى آيات آن است. تمام خاورشناسانى كه در روش قرآن تحقيقاتى داشته اند، بر پراكندگى آيات تأكيد دارند و براى توجيه گسستگى آيات، دلايل متعارضى را اظهار مى دارند كه بعضى از آنها به انكار وحى مى انجامد. (حجتى، /28)
دكتر حجازى پس از كودكانه، ناصواب و شيطانى دانستن تلقى مستشرقان دربارة قرآن، به معرفی برخی مسلمانان در این باره می پردازد. به عقیدة وي، مستشرقان از روى حسن نيت و بر اساس نگاهى سطحى و ظاهرى، قرآن را مجموعه اى پراكنده و گسسته دانسته اند. وی در کتاب خود گزارشی از آراي این مسلمانان دربارة روش قرآن ارائه می دهد. (حجازى، الوحدة الموضوعية فى القرآن، /14)
شيخ عزالدّين بن عبدالسلام در كتاب «مجازالقرآن» مى گويد:
«قرآن در طول بيست و سه سال بر اساس شرايط و حوادث پراكنده نازل شده است و احكام مختلف را باز مى گويد؛ ادعاى ارتباط در چنين مجموعه اى، تكلفى است بى ثمر كه به بار نخواهد نشست.» (سيوطى، الاتقان، ترجمه سيد مهدى حائرى قزوينى، 2 /342)
محمد فريد وجدى در مقدمة تفسير خود مى نويسد:
«تفاوت روش قرآن با سبك هاى نگارش بشرى، حكايت از الهى بودن قرآن و آيتى از اعجاز آن است. تأليف قرآن بر اساس تبويب و فصل بندى رايج، به معناى تنزل آيات الهى به حضيض تأليفات بشرى است.» (حجازى، الوحدة الموضوعيه فى القرآن، /14)
وي سپس با توصيفى شاعرانه مى افزايد:
«همان گونه كه جوى هاى كوچك، اقيانوس را تحمل نمى كنند، قالب هاى تأليفات بشرى نيز عظمت كلام الهى را برنمي تابند.» (همان،/14)
5. هر يك از سوره هاى قرآن داراى «وحدت موضوعى» است و تجزية آيات هر سورة قرآن و تفسير آيات جدا و بى ارتباط با تمامى سوره، بيش از هر چيز براى قرآن زيان بار است. (بى آزار شيرازى، 1/438، به نقل از پرفسور عرفان شهيد) اين نظريه دربارة روش قرآن بر آن است كه آيات قرآن مانند مرواريدهايى است كه با رشتة پيوندى به يكديگر مرتبط شده اند. (خويى، /92)
«كسى كه بر اساس «وحدت موضوعى» سوره به بررسى آيات نمى پردازد، مانند كسى است كه كاخ زيبا و شكوهمندى را از راه سنگ ها، خشت ها، چوب ها و دستگيره هاى آن معرفى نمايد.» (مدنى، /6ـ5؛ سيوطى، الاتقان، 2/343)
استاد محمد عبدالله درّاز، وحدت منطقى و ادبى ميان آيات يك سوره را، به رغم نزول تدريجى و به مقتضاى حوادث خاص، از شواهد بزرگ اعجاز قرآن می خواند. (مدنی، /7و8) و نيز محمد مدنى، درك جزئيات ترسيم شده در پهناى سوره را مبتنى بر كشف منظر عام سوره مى داند. (همان، /9) برخى، كشف و دست يابى به اين نظريه را الهامى الهى و اشراقى آسمانى دانسته اند؛ عده اى فهم قرآن و تفسير صائب را در گروى قبول «وحدت موضوعى» مى دانند و شيخ ولى الدين ملوى، انكار تناسب ميان آيات را ادعايى بى دليل و سخنى بیراهه می خواند.
اين نوشنار تنها به نقد و بررسي قول پنجم پرداخته است.

خاستگاه نظرية وحدت موضوعى

براي پيدايش اين باور از سوي طرفداران اين نظريه عواملي متعددى بيان شده است؛ بسیاری از طرفداران «وحدت موضوعى»، پاسخگويى به مستشرقان دربارة روش قرآن را، مهم ترین عامل توجه به اين نظريه دانسته اند. برخى اقبال خويش به «وحدت موضوعى» سوره ها را ناشى از الهامى الهى و اشراقى آسمانى مى دانند. شيخ محمد غزالى در اين باره مى گويد:
«من در سايه يك احساس درونى پى بردم كه مسلمانان نيازمند اين روش از تفسير قرآن اند.»
وى اذعان مى دارد:
«با وجود انس فراوان كه با قرآن داشتم و در سن ده سالگى موفق به حفظ قرآن شدم، بهره خود از قرآن را ناكافى و اندك يافتم، نيز آگاهى ام از معانى تقريبى بود و از جملات تكرارى فراتر نمى رفت.» (نحوة تفسير موضوعى القرآن الكريم، ترجمه على اصغر محمدى با عنوان گامى به سوى تفسير موضوعى سوره هاى قرآن كريم، /18)
دكتر حجازى از دلالت و راهنماى الهى سخن مي گويد و مي نويسد:
«ما با هدايت خداوند به نظريه «وحدت موضوعى» راه يافتيم.» (حجازي، /6)
و در ادامه مى گويد:
«در اين روش از شيخ محمد عبدالله درّاز پيروى كردم كه وقتى سوره بقره را بررسى مى كرد، آن را به صورت دسته گلِ رنگارنگ، منظم و مرتبى عرضه مى كرد و هركس كتاب «النبأ العظيم» را كه به اعتقاد من نخستين كتاب تفسير موضوعى (مقصود حجازى از تفسير موضوعى، همان «وحدت موضوعى» است) در خصوص يك سوره كامل است بخواند، به اين مطلب پى مى برد.» (همان،/17)
برهان الدين بقاعى، از پيشگامان نظرية «وحدت موضوعى» كه با ارائة تفسيرى گسترده با نام «نظم الدرر» مبتنى بر وحدت و پيوستگى آيات و حتى سوره هاى قرآن در ميان مفسران و قرآن پژوهان شهرت بسزايى يافته است، در مقدمة تفسير خود يادآور مى شود:
«قاعده كلى كه در شناخت مناسبات آيات در تمامى قرآن مفيد مى باشد، آن است كه در غرضى كه سوره در جهت آن سياق يافته است، دقت كنى و در مقدماتى كه غرض به آنها نيازمند است، نظر نمايى و قُرب و بُعد مراتب آن مقدمات را نسبت به مطلوب و غرض اصلى بررسى كنى... . اگر اين را تعقل نمايى، نظم بين هر آيه با آيات ديگر و هر سوره با سوره ديگر به طور مفصل روشن مى شود.» (بقاعى،/18؛ سیوطی، الاتقان، 2/291)
وی تنها راه فهم صحيح قرآن و كشف تناسب آيات را در گروى دست يابي به غرض اصلى هر سوره مي داند.
بقاعى -كه در تبيين مناسبات و پيوستگی هاى اغراق آميز ميان آيات و سوره ها مورد انتقاد و اعتراض قرار گرفته است- در ارتباط ميان استعاذه و بسمله می گويد:
«استعاذه با حرف «الف» شروع مى شود و به ابتداى آفرينش اشاره است، ولى بسمله با حرف «باء» كه از حروف شفوى است آغاز شده و با حرف «ميم» ختم مى شود كه اشاره به معاد است، پس استعاذه و بسمله مبدأ و معاد را فرا گرفته است.» (بقاعي، 1/20ـ19)
استاد معرفت، اين گونه مناسبات را ناصحيح دانسته و با تأكيد بر اجتهادى بودن چينش سوره هاى قرآن، جستجو براى كشف ارتباط ميان سوره هاى قرآن را عبث و نافرجام مى داند. وى قائلان ارتباط ميان سوره هاى قرآن را مورد انتقاد قرار مي دهد و مى نويسد:
«محمد تقى شريعتى در «تفسير نوين»، آن را حكمت بالغه الهى دانسته است! شگفت آورتر اينكه جلال الدين سيوطى از معاصران بقاعى، با آن ذكاوت و تيزنظرى ـ با آنكه خود، كار بقاعى را ناپسند خوانده ـ رساله اى به نام «تناسق الدرر فى تناسب السور» نگاشته و در عرضه اين گونه مطالب بدون پشتوانه اسراف ورزيده است؛ از جمله مناسبت سوره «مسد» با سوره «توحيد» را كه بعد از آن واقع شده، در وزن و قافيه ـ حرف دال ـ دانسته است و مى گويد: سوره مسد به آيه «فى جيدها حبل من مسد» ختم مى شود و سوره توحيد با «قل هو الله احد» آغاز مى شود كه حرف آخر هر دو آيه دال است (سيوطى، تناسق الدرر، /71) و از اين گونه تكلّفات كه آدمى از شنيدن آن رنج مى برد.» (معرفت، علوم قرآنى، /411)
توجه به اين نكته لازم است كه مفسر كبير شيعه، امين الاسلام طبرسى، در تفسير مجمع البيان قائل به ارتباط و تناسب ميان سوره هاست.
پروفسور عرفان شهيد، دربارة اهمیت نظریة وحدت موضوعی سوره ها مى گويد:
«تجزيه آيات قرآن و تفسير هر يك جداى از تمام سوره، بيش از هر چيز، براى قرآن زيان بار است.» (بى آزار شيرازى، 1/38)
استاد محمد مدنى رياست دانشكدة الازهر، دقت در فهم مقاصد هر سوره را بهترين راه براى فهم معانى آيات مي داند و در اين باره مى گويد:
«كسى كه بر اساس «وحدت موضوعى» سوره به بررسى آيات نمى پردازد، مانند كسى است كه كاخ زيبا و شكوهمندى را از طريق سنگ ها، خشت ها، چوب ها و دستگيره هاى آن معرفى كند.» (مدنى،/6ـ5)
آيت الله خويى آيات را مانند مرواريدهايى مى داند كه با رشته اى به يكديگر پيوند خورده اند. (خويى، /93-92) دكتر عبدالله محمود شحاته، ضمن پافشارى بر اهميت اين روش در تفسير، خاطره اى از استاد خود دكتر محمد عبدالله درّاز نقل مى كند:
«وى در حال تدريس و قبل از آغاز مباحث تفسيرى، چشم بصيرت و ديدگان انديشه ما را فراسوى موضوع و پيام كلى سوره ها می گشود.» (شحاته، اهداف و مقاصد سوره هاى قرآن كريم، ترجمه حجتى، /29)
ابن عربى، ارتباط آيات قرآن را همچون يك كلمه مى دانست كه معانى آن منسجم و مبانى آن منظم است. وى در كتاب «سراج المريدين»، علم مناسبات را علم بسيار ارزنده اى دانسته است. (سيوطى، الاتقان، 2/288) دكتر شحاته به نقل از استاد خود شيخ محمد مدنى در اين باره می نويسد:
«هر سوره اى از قرآن كريم داراى جان و روحى است كه در كالبد آيات آن سوره جريان دارد و اين روح بر مبانى، احكام، توجيهات و روش آن سوره، سلطه و اشراف دارد.» (شحاته،/302)

خاورشناسان و روش قرآن

چنان كه پيش تر يادآور شديم، بسياري از طرفداران نظرية وحدت موضوعي, انگيزة خود را در ارائة اين نظريه، پاسخ به شبهاتي مي دانند كه از سوي خاورشناسان دربارة روش قرآن مطرح شده است. در اين بخش، آراي برخي مستشرقان دربارة روش قرآن بيان مي شود.
دكتر شحاته در اين باره مى گويد:
«استاد ما مرحوم عبدالله درّاز، معتقد بود علاوه بر شمارى از انديشمندان اسلامى، تمامى خاورشناسان در بى خبرى و ناآگاهى از اين نكته اساسى به سر می برده و مى برند و چون با ديد سطحى پنداشته اند تجانس، سنخيت و پيوند و ارتباط طبيعى و متداول ميان موادى ـ كه در سوره هاى قرآن كريم راه يافته است ـ وجود ندارد، بر آن شدند كه بگويند قرآن كريم جز پيام ها و نظريات پراكنده و پريشان، چيز ديگرى نيست و محتواى قرآن عبارت است از مطالبى كه با سبكى پريشان و گسيخته و بيگانه از يكديگر فراهم آمده است.» (همان،/28)
«ريچارد بل»، «آرتور جان آربرى»، «گلدزيهر»، «گوستاو لوبون» و... آن دسته از خاورشناسانى هستند كه بر گسيختگى و ناپيوستگى آيات قرآن تأكيد دارند. ريچارد بل، قرآن پژوه اروپايى، در مقدمة ترجمة قرآن به انگليسى در اين باره مى نويسد:
«يكى از ويژگى هاى اصيل سبك قرآن اين است كه جسته و گريخته است و به ندرت مى توان در طول بخش عمده اى از يك سوره اتساق و انسجام معنايى مشاهده كرد.» (فقهى زاده، /144)
آرتور جان آربرى نيز در بخشى از مقدمة خود بر ترجمة قرآن می نويسد:
«قرآن از هر انسجامى كه مربوط به ترتيب نزول باشد و نيز از انسجام منطقى بسى به دور است... خواننده قرآن به ويژه اگر ناچار باشد به يك ترجمه اكتفا كند، هر چند كه آن ترجمه از نظر زبان شناختى دقيق باشد، بى شك از حالت ظاهراً بى نظم خيلى از سوره ها حيرت زده و دل سرد مى شود.» (سهلانى،/48)
در دايرة المعارف بريتانيا ذيل عنوان قرآن آمده است:
«سوره هاى بلند قرآن مشتمل بر موضوعات مختلف و پراكنده اى است. پراكندگى مطالب، اين احساس را به خواننده مى دهد كه آيات سوره ها، بى هيچ برنامه و نقشه حساب شده اى در يك جا جمع شده اند. كيفيت ختم آيات به عباراتى مانند «ان الله عليم»، «ان الله حكيم»، «ان الله يعلم ما لا تعلمون» و از اين قبيل نيز صحت اين برداشت را تأييد مى كند؛ زيرا اين عبارات ـ به خصوص عبارت آخر ـ هيچ گونه ارتباطى با آيات قبل خود ندارند و تنها براى كامل كردن وزن و قافيه رديف شده اند.»
گوستاو لوبون علت اصلى بى نظمى هاى موجود در ميان سور و آيات قرآنى را «درس ناخواندگى» پيامبر مى داند و مى نويسد:
«اين طور معروف است كه پيامبر امّى بوده است و آن مقرون به قياس نيز هست؛ زيرا اگر اهل علم بود، ارتباط مطالب و فقرات قرآن به هم بهتر مى شد.» (گوستاو لوبون،/20)
دكتر شحاته توجيهات خاورشناسان را دربارة گسيختگى و ناپيوستگى آيات اين چنين يادآور مى شود:
«عده اى اين پريشانى و پراكندگى را عامل پيشگيرى از ملال خاطر و دلزدگى مى دانند. گروهى نيز معتقدند وحدت ادبى هر سوره از قرآن ـ كه مى توان آن را از رهگذرِ هرگونه ترجمه اى برگردان نمود ـ تنها براى جبران نقص عدم همبستگى و تدارك عيب نبود ارتباط آيات، طرح و ابتكار شده است. سومين گروه كه اكثر خاورشناسان را تشكيل مى دهند، معتقدند بايد ريشه اين عيب را در طرز كار صحابه پى جويى كرد؛ يعنى آن گاه كه به جمع و تأليف قرآن پرداختند و به ترتيب آيات و تنظيم آن در قالب و محدوده اى با نام سوره ها اقدام كردند، اين پراكندگى و پريشانى را در قرآن به ارمغان آوردند.» (شحاته،/28)
عده اى نيز مانند «گلدزيهر», مستشرق مجارستانى، پا را فراتر نهاده و با اشاره به مشكلاتى كه بى نظمى آيات قرآن پديد آورده است، پيشنهاد «رودلف گيبر» را مطرح نموده و بر تنظيم قرآن به سبك جديد تأكيد مي نمايد. او در كتاب «درس هايى دربارة اسلام» چنين نظر مى دهد:
«حكم درباره ارزش ادبى قرآن هر چه باشد، بى ترديد ديدگاه منصفانه درباره كسانى كه در عهد دو خليفه ـ ابوبكر و عثمان ـ به نوشتن قرآن دست يازيدند، آن است كه گاهى درست از عهده بر نيامده اند. كهن ترين سوره هاى مكى ـ كه به كوتاهى شهرت دارند ـ به سبب مؤخر بودنشان، هنگام گردآورى و كتابت، كمتر دست خوش تغيير گرديده اند. اما در ديگر سوره ها، به ويژه در برخى سوره هاى مدنى، بی نظمى و ناهماهنگى كاملاً هويدا می باشد, به طورى كه براى مفسران بعدى مشكلات گوناگون پديد آورده است، زيرا براى آنان واجب بود كه ترتيب سور و آيات را چنان استوار بدانند كه قابل هيچ گونه دست بردى نباشد.» (خامه گر، /34ـ33)
دكتر درّاز پس از طرح توجيهات ياد شده از سوى مستشرقان، آن را سخنى عاميانه، سطحى و ناآگاهانه تلقى مي نمايد و مى نويسد:
«اين تفسيرهاى سطحى و پندار گونه را نبايد درخور اعتنا دانست؛ زيرا علماى اسلامى اتفاق دارند كه سوره هاى قرآن كريم به همان ترتيب فعلى با دست پيامبر و به امر وحى صورت گرفته است و هرگز صحابه در اين چينش نقشى نداشته اند.» (شحاته،/28)
وي پس از تأكيد بر توقيفى بودن چينش آيات و ردّ توجيهات مستشرقان، اين گونه نتيجه مى گيرد:
«بنابراين بى هيچ ترديدى روشن است كه يك طرح و نقشه پردازى واقعى و تعيين كننده حدود و مرزها، براى سوره وجود داشته است و اين طرح و نقشه پردازى در مورد هر سوره متشكل از ديباچه، موضوع و خاتمه است. و نيز بی ترديد و بى هيچ اختلافى، روش قرآن ـ با همين ترتيب و با چنان طرحى ـ در كنار هر كتابى، چه در ادبيات و چه در عرصه هاى ديگر علمى، بى نظير است و تا كنون هيچ نوشتارى بدين نحو تأليف نشده است و نخواهد شد.» (همان,/29-28)

دلايل وحدت موضوعى

عده اى، توقيفى بودن چينش آيات، معجزه بودن كلام الهى، ضرورت پيوستگى و هدف دارى را از مبانى پيوستگى «وحدت موضوعى» دانسته اند. (ايازى، /185-163)
برخی بيش از ده دلیل و شاهد براى اثبات این نظريه ارائه مى دهند. اين دلايل به دو دستة عقلى و نقلى تقسيم می شوند. اساسي ترين دليل مدافعان وحدت موضوعى، توقيفى بودن ترتيب و چينش آيات قرآن است. اقتضاى حكمت نيز دليل مهم ديگري است كه مورد توجه قرار گرفته است. سومين دليل، اقتضاى بلاغت است.
طرفداران این نظریه بر اين باورند كه سخنى حكيمانه است كه بر حول محور، غرضى خاص و موضوعى واحد جريان يابد و كلامى بليغ است كه بر اساس غرض و موضوعى واحد القا شود. سپس دلايل و شواهدى از آيات و روايات را بيان مى كنند؛ «مقابله با شبهه افكنان خاورشناس، كشف افقهاى جديد اعجاز، دفاع از اصول اعتقادى شيعه، آشنايى سريع و آسان با مفاهيم قرآن، راه يابى به حل اختلافات تفسيرى، فهرست بندى سوره ها، فهم جزئيات به ظاهر پراكنده و دست يابى به ترجمة پيوستة قرآن و...»، نتايجى است که براى اين نظريه بيان كرده اند.

دليل نخست: توقيفي بودن چينش آيات

توقيفى بودن ترتيب آيات، نخستين دليلى است كه طرفداران «وحدت موضوعى سوره ها» بر آن تأكيد می کنند. يكى از معاصران در اين باره مى نويسد:
«توقيفى بودن ترتيب آيه ها و سوره ها يكى از مبانى، بلكه اصل و اساس اعتقاد به پيوستگى قرآن است.» (ايازى، /166)
زركشى، جستجو براى هرگونه تناسب ميان آيات را تنها با فرض توقيفى بودن ترتيب آيات موجه و معقول مي داند و می نويسد:
«ره يافت به مناسبات ميان آيات، مبتنى بر اعتقاد به توقيفى بودن چينش آيات است.» (زرکشی، 1/133)
توقيفى بودن چينش آيات به اين معناست كه آنچه با نام قرآن در اختيار ماست، در نظم كلمات و ترتيب آيات در هريك از سوره ها، همان ترتيب و چينشى است كه به وسيلة پيامبر و به امر خداوند انجام و پس از آن هيچ گونه تغيير و جابجايي صورت نگرفته است.
دكتر محمد حجازى از پيشگامان نظرية «وحدت موضوعى»، بخشى از مقدمة كتاب خود را به تبيين دلايل توقيفى بودن ترتيب آيات اختصاص مى دهد و آن را اجماعى مى داند و اجماع ياد شده را به جمعى از قرآن پژوهان پيشين، همچون زركشى، سيوطى و ابوجعفر نسبت مى دهد و با بيان كلامى از ابوجعفر در «المناسبات»، توقيفى بودن آيات را امرى مسلم و بديهى مى داند؛ «ترتيب آيات و سوره هاى قرآن بى هيچ اختلافى ميان مسلمين به توصية پيامبر (ص) و امر الهى انجام گرفته است.» (حجازی, الوحدة الموضوعيه، /9)
برخى معاصران نتيجة پژوهش هاى خود را اين گونه بيان مى كنند:
«بدون هيچ ترديدى، ترتيب آيات توقيفى است. مقصود ما اين است كه جايگاه آيات و سوره هايى كه به صورت دفعى و يك جا نازل نشده است، توسط پيامبر و به امر خداوند تعيين شده است. حاصل تتبع و تحقيق نشان مى دهد كه تمامى مسلمانان در اين مسئله اجماع دارند.» (حسن زاده آملى، /22)
دكتر حجازى پس از بازگويى دلايل توقيفى بودن آيات، اقرار و اعتراف به «وحدت موضوعى» سوره ها را نتيجة اجتناب ناپذير توقيفيت دانسته است. (حجازی، الوحدة الموضوعيه، /12)
نقش توقيفى بودن ترتيب آيات در اثبات نظرية «وحدت موضوعى» تا آنجاست که تمامی كسانى كه در قلمرو «وحدت موضوعى» سخن گفته و به دفاع از آن برخاسته اند، به رغم وجود اجماع در توقيفى بودن ترتيب آيات، به شرح و تفصيل دلايل توقيفي بودن چينش و نظم آيات پرداخته اند.
حكم عقل، دلالت آيات قرآن، سيرة نبوى در تعيين جايگاه آيات، روايات و اجماع، دلايلى است كه توقيفى بودن چينش آيات را اثبات می كند. (حجازى، الوحدة الموضوعيه،/12ـ8؛ ايازى، /172ـ166)
پذيرش صحت دلايل توقيفيت، ما را از شرح و بسط اين بحث بي نياز مي سازد.
در اين استدلال، آنچه مورد توجه طرفداران اين نظريه قرار گرفته است، ملازمة ميان «توقيفي» بودن ترتيب آيات و «وحدت موضوعي» است؛ بنابراين، ترديد و تشكيك در چنين ملازمه اى به معناى ناكارآمدى اصلى ترين دليل مدافعان در اثبات وحدت موضوعى خواهد بود.

نقد و بررسى دليل نخست

1. از سوي طرفداران اين نظريه براي تبيين مهم ترين ادعاي خود، هيچ دليل و برهاني ارائه نشده و تنها به ادعا بسنده شده است. در حالي كه ادعاي ملازمة ميان توقيفي بودن چينش آيات و وحدت موضوعي سوره ها، امري بديهي نبوده و نيازمند دليل است.
2. آنچه قطعى و اجتناب ناپذير می نماید، غايت مدارى افعال حكيمانه است. ما نيز اجماع ياد شده را مي پذيريم و چینش آیات قرآن را توقیفی مي دانيم؛ بدان معنا كه در بعضى موارد، ترتيب فعلى آيات بر خلاف ترتيب نزول و با انتخاب حكمت آميز خداوند انجام گرفته است. بسياري از قرآن پژوهان براي اثبات جابجايي آيات، به آية (وَاتَّقُواْ يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْس مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْـلَمُون) (بقره/281) «و بترسيد از روزى كه در آن، به سوى خدا بازگردانده مى شويد. به هر كس پاداش آنچه به دست آورده به تمام داده می شود و آنان مورد ستم قرار نمی گيرند.» اشاره كرده اند كه آخرين آية نازل شده است و بر خلاف ترتيب نزول و به امر الهي در سورة بقره قرار گرفته است. در حالي كه سورة بقره بر اساس ترتيب نزول، هشتاد و هفتمين سورة قرآن است.
هرچند با فرض توقيفى نبودن ترتيب آيات، كاوش براى كشف تناسب ميان آيات بيهوده و ناصواب مى نمايد، امّا محصور كردن غرض الهى در «وحدت موضوعى» نيز توجيه و توضیحی خردپذير نخواهد داشت؛ زيرا براي جابجايي هاي انجام گرفته، توجيهاتي وجود دارد كه با واقعيت حاكم بر روش قرآن سازگارتر است و ما را از پذيرش نظرية تكلف آميز «وحدت موضوعي» بي نياز مي نمايد. در حالي كه قائلان، پس از اجتناب ناپذير دانستن اين ملازمه، نتيجه مى گيرند كسانى منكر «وحدت موضوعى» سوره ها هستند كه توقيفى بودن ترتيب آيات را نپذيرفته اند. از اين رو در تبيين دلايل مخالفت مى نويسند:
«نخستين عامل انكار وحدت موضوعي سوره ها، حل نشدن ترتيب و تأليف قرآن در نظر اين گروه بوده است.» (ايازى، /157)
همچنين بسياري از مفسران و قرآن پژوهان به رغم پذيرش توقيفي بودن چينش آيات، نظرية «وحدت موضوعي» را نمي پذيرند و وجود چنين ملازمه اي را انكار مي كنند. بايد توجه داشت كه هرچند برخي مخالفان «وحدت موضوعى»، مانند شوكانى (فتح القدير، 1/72) با فرض اجتهادى نبودن چينش و ترتيب آيات با نظرية «وحدت موضوعى» مخالفت كرده اند. چنانچه پيش تر يادآور شديم، بر اساس مبناي مورد قبول شوكاني نه تنها نظرية «وحدت موضوعي» مخدوش است، بلكه تلاش براي كشف هرگونه تناسبي ميان آيات، معنادار نخواهد بود. بنابراين برخلاف ادعاي بي اساس برخي طرفداران اين نظريه دربارة ملازمة «توقيفيت» و «وحدت موضوعى»، با فرض توقيفى بودن آيات نيز هرگز ضرورتي براي پذيرش نظريه وجود ندارد.
3. مي توان گفت جابجايي برخي آيات و قرار گرفتن آنها در دامن سوره هاي ديگر ـ برخلاف ترتيب نزول انجام گرفته ـ تنها به دليل مناسبت مضمون اين آيات با همان بخش از آيات سوره است؛ نه به جهت هماهنگي و همسويي با تمامي آيات آن. پذيرش اين احتمال با روش قرآن و تنوع موجود در سوره ها سازگارتر است و ما را بي نياز از پذيرش نظرية تكلف آميز «وحدت موضوعي» مي كند؛ نظريه اي كه هرگز با تنوع آشكار و بديهي در بسياري از سوره هاي قرآن هم خواني ندارد. چنان كه در صورت قطعي ندانستن اين توجيه، تنها وجود چنين احتمالي، به سادگي ادعاي تلازم ميان «توقيفي» بودن آيات و «وحدت موضوعي» را ابطال می سازد.
4. در حالي كه برخي قرآن پژوهان معاصر (نكونام، درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، /85)، برآنند كه اساساً هيچ جابجايي درميان آيات سوره ها انجام نگرفته و همين موارد محدود گزارش شده را نيز انكار مي كنند و روايات آن را سست و مخدوش مي دانند. اين عده بر اين باورند كه ترتيب تمام آيات هر يك از سوره ها، در ترتيب فعلي قرآن، بى هيچ جابجايي و تغيير، منطبق بر ترتيب نزول مى باشد.
5. اختلاف اساسي مفسران و قرآن پژوهان دربارة ترتيب نزول و ترتيب موجود، بيشتر در حوزة چينش سوره هاست؛ بدان معنا كه بسياري از قرآن پژوهان بزرگ، چينش سوره هاي قرآن را توقيفي مي دانند. در مقابل، برخي از صاحب نظران سترگ نيز توقيفي بودن چينش و ترتيب سوره ها را انكار مي كنند و بر اين باورند كه چينش و ترتيب فعلي سوره هاي قرآن به دست صحابة پيامبر و بعد از وفات آن حضرت انجام گرفته است.
اگر ميان توقيفي بودن چينش آيات و «وحدت موضوعى» تلازم وجود دارد، مي بايست تمام كساني كه قائل به توقيفي بودن ترتيب سوره ها هستند، مُلزَم به ارتباط و پيوند ميان سور ه ها نيز باشند. در حالي كه بسيارى از قرآن پژوهان، به رغم اعتقاد به توقيفى بودن ترتيب سوره ها، هرگز قائل به وجود ارتباط ميان سوره ها نیستند، هر چند تناسب و ارتباط ميان آيات را، به دليل توقيفي بودن چينش آيات در هر سوره پذيرفته اند. با فرض جايگزينى بعضى آيات در جايگاهي خاص برخلاف ترتيب نزول, اين انتخاب حكيمانه مى تواند بيانگر تناسب آية ياد شده با آيات قبل و بعد آن باشد و در اصطلاح مفسران و قرآن پژوهان، چينش صورت گرفته (برخلاف ترتيب نزول) به سبب هماهنگى و وحدت سياق انجام گرفته است، نه به دليل «وحدت موضوعي» سوره ها.

دليل دوم: حصر آياتى چند در يك سوره

قرآن 114 سوره دارد. اين تعداد مورد اتفاق و اجماع واقع شده است، گرچه بعضى از آراء، اين تعداد را به 113 سوره تقليل داده اند و دو سورة برائت و انفال را يك سوره دانسته اند (سيوطى، الاتقان، 1/177) و در مصحف ابن مسعود نيز 112 سوره ثبت است؛ زيرا وى دو سورة معوذتان را از سوره هاى قرآن نمى داند. (همان، /222) امّا آراى مغاير با اجماع دربارة تعداد سوره ها، هرگز مورد توجه دانشوران علوم قرآنى نبوده است؛ «قرآن با 114 سوره از روز نخست به همين صورت فعلى، نه كم و نه زياد، نازل شد و از طريق پيامبر (ص) با نقل صحابه و تابعين به دست ما رسيده است. اين عدد متواتر است، بيش از اين تعداد فاقد اعتبار و كمتر از اين نيز فاقد دليل است.» (معرفت، علوم قرآنى، /116)
«گروهى از آيات را كه در نظم فعلى قرآن ميان دو بسم الله و از پى هم قرار گرفته اند، سوره مى نامند.» (راميار، /557)
هر يك از سوره هاى قرآن به مثابة ديوارى است كه بخشى از آيات را در خود جا داده است و با نامى معين در قرآن خودنمايى مى كند. هر سوره با بسم الله آغاز مى شود و نزول دوبارة بسم الله به معناى پايان سورة قبلى و آغاز سوره اى ديگر است. قرآن نيز مجموعه اى از آيات خود را سوره ناميده و اين نام گذارى تا زمان نزول قرآن بى سابقه است.
يكى از معانى لغوى سوره نيز مناسب با تعريف ارائه شده از سوى طرفداران نظرية وحدت موضوعي است. «سور» حصار و دايرة محدود كننده است، ديوار بلند دور شهر را نيز سور مى نامند. در سورة حديد، آية 13، سوره به اين معنا به كار رفته است؛ (فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ)؛ «ميان آنان ديوارى زده شود كه آن را دروازه اى است.» كلمة «سوره» در قرآن ده بار به صورت جمع و مفرد آمده است.
در تعداد سوره ها و نيز آيات موجود در هر سوره اختلافى نيست؛ ترتيب آيات نيز توقيفى بوده و با دست وحى و دستور پيامبر (ص) انجام گرفته است.
راز اين نام گذارى چيست؟ اساس و حكمت تقسيم آيات به سوره هاى متعدد كدام است؟ حصر آياتى چند در مجموعه اى با نام سوره چگونه تفسير مى شود؟ كاوش و تأمّل براى دست يابى به علت تركيب هر سوره از آياتى معين، موجب شده است كه پژوهشگران علوم قرآنى، احتمالاتى را در تبيين حكمت اين تقسيم اظهار نمايند.
طرفداران نظرية «وحدت موضوعى» در پى پاسخ به اين پرسش، تنها راز تقسيم قرآن به سوره را وحدت غرض در هر سوره دانسته اند؛ «هر سوره هدفى را دنبال مى كند كه با پايان يافتن هدف، سوره نيز پايان مى يابد و اختلافِ عدد آيات هر يك از سوره ها نيز معلول همين علت است. اين اختلاف هرگز به صورت اتفاقى و بدون سبب معقول انجام نمى گيرد؛ و همين جهت است كه «وحدت موضوعى» يا وحدت سياق هر سوره را تشكيل مى دهد؛ يعنى ميان آيات هر سوره رابطه اى معنوى و تناسبى نزديك وجود دارد.» (معرفت، علوم قرآنى، /406)
طرفداران «وحدت موضوعى»، با توجه به حكمت آميز بودن ساختار و تركيب كمى و كيفى هر يك از سوره ها، علت آن را پى جويى غرضى واحد در هر يك از سوره ها دانسته اند.
علامه طباطبايی (ره) در اين باره مى نويسد:
«بايد دانست كه خداوند در طى كلماتش از سوره نام برده است، مانند: (فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه) (بقره/23) (سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا) (نور/ 1) و... اين طور استفاده مى شود كه هر يك از قسمت هاى كلام الهى كه آن را به صورت جداگانه بيان فرموده و نام سوره بر آن نهاده، داراى يك نوع ارتباط و پيوستگى است كه اين ارتباط ميان دو سوره مختلف يا اجزاى آنها وجود نخواهد داشت. از آنجا كه وحدت و پيوستگى سخن به واسطه وحدت غرض و مقصودى است كه از آن در نظر گرفته شده، بنابراين هر يك از سوره ها مقصود و هدفى خاص را دنبال می كنند.» (طباطبایی، 1/17)
بيشتر قائلان نظرية «وحدت موضوعى» با تكيه بر اين بيان، به اثبات نظرية ياد شده پرداخته اند و راز تقسيم قرآن به سوره ها را وحدت غرض در هر سوره دانسته اند و حتى وصول به فهم صحيح قرآن را در گروى كشف غرض سوره ها مى دانند؛ «متأخرين در اين باره تأكيد دارند كه هر سوره داراى يك جامعيت واحدى است كه در انسجام و به هم پيوستگى آيات نقش دارد و اولين وظيفة مفسر پيش از ورود به تفسير آيات، به دست آوردن وحدت جامع و حاكم بر سوره است تا به خوبى بتواند به مقاصد سوره دست يابد.» (معرفت، علوم قرآنى، /408)

نقد و بررسى دليل دوم

تأكيد بر ملازمة ميان «وحدت موضوعى» و تقسيم قرآن به سوره هايى متمايز، به عنوان تنها حكمت نهفته در اين تقسيم، به دلايلى چند ناصواب است.
1. افزون بر آنچه طرفداران نظرية «وحدت موضوعي» به عنوان علت تقسيم قرآن به سوره هاي متعدد بيان كرده اند، احتمالات ديگرى نيز براي تقسيم سوره ها وجود دارد. اين احتمالات به زودي بيان خواهد شد. با وجود اين احتمالات، ضرورتي براي پذيرش تنها احتمال مورد نظر طرفداران اين نظريه باقي نمي ماند.
2. افزون بر تقسيم قرآن به سوره ها، تقسيمات فراواني براي قرآن صورت گرفته است كه بخشى از آن تقسيمات در ايام حيات پيامبر (ص) اعمال شده و حكمت هایی كه قرآن پژوهان و مفسران در بيان راز تقسيمات متعدد ياد شده براى قرآن بيان كرده اند، مؤيد احتمالاتى است كه در تبيين راز تقسيم سوره ها ارائه شده است.
محمود راميار دربارة علت تقسيم قرآن به سوره ها مى نويسد:
«تجزيه قرآن به سوره ها فوايد و حكمت هايى دارد، از آن جمله: آسان كردن كار بر مردم و تشويق آنان بر ياد گرفتن، آموختن و حفظ كردن؛ زيرا اگر چون يك حلقة تنها بود، نه حلقه هاى به هم پيوسته، حفظ و فهم آن دشوار مى گشت. امّا بدين سان كه هست، همه مى توانند در اين درياى بى كران خروشان و پر نعمت فرو روند و از مواهب بى كران آن بهره مند گردند.
و باز از آن جمله، بر موضوع سخن و محور كلام دلالت می كند، چه در هر سوره موضوع روشنى است كه از آن گفتگو مى كند؛ مانند سوره بقره، يوسف، نحل و... .
از همه بالاتر اينكه هر سوره اشاره اى است به اينكه بلندى و كوتاهى سوره ها شرط اعجاز نيست و هر سوره، هر قدر هم كوتاه باشد، مانند سوره كوثر، در كمال اعجاز قرار گرفته است.
زمخشرى، صاحب كشاف، می گويد: «چون به انواع و اصناف تقسيم گردد، نيكوتر و جليل تر از آن است كه در يك باب قرار گيرد.
و از آن جمله اينكه چون قارى، سوره يا بابى از كتاب را به پايان برده و ديگرى را آغاز كند، شادمان تر و خرسندتر گردد و بر تحصيل بقيه آن بيشتر برانگيخته شود.»
و از آن جمله، چون حافظ قرآن، در سوره اى مهارت يافت و فهميد كه قسمتى مستقل از كتاب خدا را فرا گرفته است، آنچه را حفظ كرده نزد او بزرگ و گرامى خواهد بود. اَنس در حديثی می گويد: «چون مردى بقره و آل عمران را بر ما می خواند در نظر ما بزرگ می نمود.» (رامیار، /581 ـ580)
آنچه از حكمت تقسيم قرآن به سوره ها يادآور شديم، از سوى زركشى، (همان) سيوطى، (همان) و زمخشرى (همان) بيان شده است.
آقاي آراسته مواردى از احتمالات را نام برده است؛
«يك. در بسيارى از سوره ها، اهداف مختلف و موضوعات متفاوت دنبال می شود، حتى بعضى مفسران عقيده دارند كه هر سوره يك هدف خاصى را تعقيب مى كند.
دو. سهولت در فراگيرى، قرائت و حفظ قرآن.
سه. صيانت و حفاظت قرآن از تحريف.
چهار. مانند ناپذيرى، حتى نسبت به كوچك ترين سوره ها.» (آراسته،/107)
افزون بر تقسيم قرآن به سوره هاى متعدد، از همان آغاز نزول و در حضور پيامبر (ص) و نيز در منظر اهل بيت (ع) ، تقسيمات ديگرى براى قرآن مطرح بوده است. اين تقسيمات عبارتند از تقسيم به اجزا، احزاب، ارباع و امثال آن. احاديث فراوانى حاكى از آن است كه در دوران رسول خدا، قرآن به اجزايى تقسيم شده است؛ چنان که ابوداوود در سنن، باب تخريب القرآن از اوس بن حذيفه، و امام محمد در مسندش از عبدالرحمان مهدى و ابويعلى نقل مى كند و ابن ماجه از ابوبكر بن ابى شيبه ابوخالد باز مى گويد؛ این احادیث در جوامع دیگر روایی وجود دارد.3 از مالك نقل كرده اند كه مصحفى از جدش ارائه نمود كه هم زمان با مصحف عثمانى نگارش شده و در پايان و خواتم آن نشانه هايى داشته است. و نيز نقل شده (كلينى،2/618) كه امام جعفر صادق عليه السلام مصحفى داشته كه به چهارده جزء تقسيم شده بود. (راميار،/544ـ543)
و نيز تقسيم قرآن به چهار گروه با استناد به حديثى از رسول گرامى اسلام (ص) كه فرمود:
«اُعطيتُ مكان التوراة السبع الطُوَال، و اُعطيت مكان الزبور المئين، و اُعطيتُ مكان الانجيل المثانى، و فُضّلتُ بالمفصّل»؛ «به جاى تورات، هفت سورة بلند قرآن و به جاى زبور، سوره هاى مئون و به جاى انجيل، سوره هاى مثانى به من داده شده و با اعطاى سوره هاى مُفصّل به ديگران برترى يافتم.» (سيوطى، الاتقان، 1/158)
و باز نوع ديگرى از دسته بندى براى سوره ها بيان شده است، نظير سوره هاى ممتحنات، مسبحات، حواميم و سوره هاى عزائم. (معرفت، تاريخ قرآن، /80)
اگر تقسيم قرآن به اجزايى با عنوان «سوره» تنها با «وحدت موضوعى» هر يك از سوره ها توجيه شود، مى بايست در تبيين حكمت دسته بندى هاى ديگر قرآن نيز در جستجوى وحدت غرض باشيم. در حالى كه هيچ يك از قائلان، خود را به چنين نتيجه اى ملزم نمى دانند. بنابراين آنچه دربارة حكمت تقسيمات ياد شده دربارة قرآن مطرح شده است، در مورد تقسيم قرآن به سوره ها نيز بيان گرديده و پذيرش احتمالات بازگو شده دربارة حكمت تقسيم قرآن به سوره هيچ بُعدى نخواهد داشت.
سهولت در يادگيرى و حفظ با تأكيد بر اعجاز قرآن در كمترين بخش آن و مصونيت از تحريف، احتمالاتى است كه در مكتوبات علوم قرآن، توجيه كنندة تقسيم قرآن به سوره هاى متمايز است.
3. آنچه بیش از هر چیز موجب تردید و انکار این ادعا می گردد، روش و ساختار متنوع هر یک از سوره هاى قرآن است كه هرگز در محدودة غرضى واحد و موضوعى خاص محصور نمى شوند. اقتضاى ساختار و روش ظاهرى قرآن، وجود موضوعات و غرض هاى متعدد در سوره هاى آن است. چنانچه پي جويي موضوعي واحد در برخي سوره هاي قرآن كه از آيات فراواني برخوردار بوده و به تدريج و در زمانى نسبتاً طولانى و به تناسب حادثه هاي مختلف نازل شده، تلاشي عبث و بي ثمر مي نمايد. براي مثال، تعدد مشهود و محسوسِ موضوعات متنوع در سوره اي مانند بقره، دست يابي به موضوعي واحد را سخت ناممكن مي سازد. سختي و صعوبتي كه برخي طرفداران اين نظريه نيز به آن اعتراف كرده اند. (طباطبايى، 1/17)
علامه طباطبايي(ره) در بيان غرض سورة بقره مي نويسد:
«از آنجا كه اين سوره به تدريج و به طور متفرق نازل شده، نمى‏توان غرض واحدى كه مورد نظر همه آياتش باشد در آن يافت. تنها مى‏توان گفت بخش عمده آن، از غرضي واحد برخوردار است. و آن عبارت است از بيان اين حقيقت كه عبادت حقيقى خداى سبحان آن است كه بنده به همه كتاب هايى كه به قصد هدايت وي نازل شده، ايمان داشته باشد و ميان هيچ يك از رسولان الهي و وحي نازل شده بر آنان تفاوتي قائل نشود.» (طباطبايى، 1/44)
علامه(ره) پس از بيان نكتة ياد شده به برخي موضوعات پراكنده در اين سوره اشاره مي كند؛ «در اين سوره علاوه بر بيان حقيقت نامبرده، كفار و منافقين تخطئه و اهل كتاب ملامت شده‏اند كه چرا ميان اديان آسمانى و رسولان الهى فرق گذاشتند؟ و در هر فرازى به مناسبت، برخي احكام مانند تغيير قبله از بيت المقدس به سوى كعبه و احكام حج و ارث و روزه و غير آن بيان شده است.» (همان)
4. با همة تلاش هاي صورت گرفته براى كشف موضوع سوره ها، اختلافات موجود در غرض هاى ارائه شده از سوي طرفداران اين نظريه، از جمله عواملي است كه ترديد و تشكيك فراوانى را در صحت اين نظريه به بار مي آورد.
5. آنچه قطعى و اجتناب ناپذير است و صراحت آيات قرآنى بر آن تأكيد می ورزد، اين نكته است كه قرآن با مجموعه اى از آيات هماهنگ و با هدف هدايت و رشد انسان ها به تدريج و در كنار حادثه ها نازل شده است و هيچ گونه اختلاف و ناسازگارى در مفاهيم و معانى آن نيست؛
(أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً) (نساء/ 82)
«آيا در معانى قرآن نمی انديشيد؟ اگر از جانب غير خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى يافتند.»
اين امور نيز بدون نياز به اثبات پذيرش نظرية وحدت موضوعى قابل اثبات است و علم مناسبات متكفل اين هدف مى باشد؛ علمى كه با قصد تبيين تناسب آيات به وجود آمده است. علمي كه در اولين نگاشته هاي علوم قرآني مورد توجه و اهتمام قرآن پژوهان بوده است.

دليل سوم: اقتضاى حكمت

قرآن، كلام خداوند حكيم است و رعايت غرضى واحد در كلام، اقتضاى سخن حكمت آميز است. هر يك از سوره هاى قرآن به مثابة كلامى واحدند و در نتيجه غرضى واحد را دنبال مى كند.
مدافعان اين نظريه با اين استدلال، «وحدت موضوعى» سوره هاى قرآن را ثمرة اجتناب ناپذير حكمت آميز بودن قرآن دانسته اند. طرفداران «وحدت موضوعى»، ارتباط و پيوستگى ميان مجموعه اى از يك كلام غيرالهى را ضرورى و چنين ويژگى در معجزة پيامبر و كتاب آسمانى قرآن را بديهى مى دانند و در اين باره مى گويند:
«اگر منظور از پيوستگى، ارتباط منطقى و منظم ميان مجموعه اى از آيات يك سوره و پيوند كلى سوره ها با اهداف كل قرآن است، بودن چنين پيوستگى، ضرورت هر كلام و نوشته اى را تشكيل مى دهد، تا چه رسد به معجزه پيامبر و كتاب آسمانى قرآن؛ زيرا درست است كه قرآن براى توجيه پراكندگى خود فاصله طولانى سال هاى نزول را پيش روى ما مى گذارد، امّا بايد نشان دهد جوهره خط مسير دعوت رسالت يكى بوده و اگر قرآن كريم از شرايط يگانگى گوهر و خط سير واحد، به طور مشخص و ملموس در قطعات كلى و جزئى برخوردار نباشد و مفسر نتواند سراپرده اين كلمات را به دست دهد، هدف دارى و جهت دارى حاكم بر كل تعاليم قرآنى ثابت نشده است و اينها مضرّ به انسجام و يكپارچگى دعوت در رسالت پيامبر (ص) خواهد بود، طبعاً مضر به الهى بودن و اعجاز قرآن است، زيرا ترتيب در تركيب و نظم و هم خوانى نقش كليدى در اعجاز ايفا مى كند.» (ايازى،/178ـ 177)
معجزه بودن كلام الهى، ضرورت پيوستگى و نيز هدف دارى و جهت دارى در قرآن، در عبارات فوق به عنوان مبانى پيوستگى و «وحدت موضوعى» سوره هاى قرآن معرفى شده اند. ضرورت پيوستگى و هدف دارى در قرآن به استناد حكمت آميز بودن ترتيب و چينش آيات مورد توجه قرار گرفته است. پيوستگى و هدف دارى هر يك از سوره ها در اين استدلال، اجتناب ناپذير و مستلزم حكمت آميز بودن كلام الهى تلقى شده است؛ به اين معنا كه انكار «وحدت موضوعى» هر سوره، به نفى الهى بودن قرآن منتهى خواهد شد. افزون بر اين، انكار «وحدت موضوعى» و پيوستگى را به معناى انكار اعجاز قرآن دانسته است.
یکی از طرفداران این نظریه با نقل كلامى از ابومسلم اصفهانى (م322ه.ق) از مفسران و قرآن پژوهان بنام پيشين، بر رابطة وثيق ميان اعجاز قرآن و پيوستگى موضوعى آيات تأكيد مى كند؛ «ابومسلم با وجود ترديد نسبت به اعجاز در فصاحت و بلاغت مى گويد: «حق آن است كه ما اعجاز قرآن را مختص نظم مخصوص اين كتاب بدانيم و لذا وقتى مى گوييم نظم اين كتاب معجزه است, يعنى ميان نظم و ترتيب و چينش كلمات در مقايسه با شعر، نثر، سجع و مجاورت، تفاوت دارد و تمايز دهنده است.» (ملاحويش،/290) در ادامه مى نويسد: «بنابراين، اثبات پيوستگى قرآن، طورى كه نشان دهد اين كتاب مجموعه اى هماهنگ است و موضوعات متناسب را تشكيل مى دهد، دليلى است گويا بر ردّ كسانى كه اين كتاب را بشرى دانسته اند يا در مصونيت آن ترديد دارند و يا در مرحله اى نازل تر جمع قرآن را بشرى و انسانى معرفى كرده اند.» (ايازى، /174)

نقد و بررسى دليل سوم

1. براساس باور طرفداران نظرية «وحدت موضوعى»، كلامي حكمت آميز است كه بر مبناى غرضى خاص و موضوعى واحد استوار شود. آنچه مقتضاى حكمت است، تناسب مفاهيم و موضوعات و هماهنگى مضمون و محتواى كلام است. چنين هماهنگى و تناسبي، در تمام قرآن كاملاً مشهود است؛
(أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلَـافًا كَثِيراً» (نساء/ 82)
«آيا در آيات قرآن تدبر نمى كنيد كه اگر از جانب غيرخدا نازل شده بود، هرآينه در آن اختلافات فراوانى مى يافتند.»
با فرض پذيرش چنین تلازمي، اثبات اين ادعا كه هر سوره از قرآن نيز كلامي واحد است، امري دشوار و ناممكن خواهد بود. در حالي كه مي توان تلازم ميان وحدت موضوع و وحدت كلام را پذيرفت؛ اما اين وحدت موضوعي را نه در كل سوره، بلكه در بخشي از سوره دنبال كرد؛ واقعيتي كه با ظاهر آيات موجود در بسياري از سوره ها سازگار است. با اين فرض پذيرفته ايم كه اقتضاي حكمت آن است كه كلام واحد در پي بيان غرضي واحد باشد، بي آنكه نيازمند پذيرش نظرية «وحدت موضوعي» باشيم.
2. به رغم هماهنگى و تناسب مفهومى در قرآن، تفاوت موضوعات و احياناً تعدد اغراض، در بسيارى از سوره هاى قرآن ديده مى شود. با وجود چنين تفاوت آشكارى در روش قرآن نسبت به تأليفات بشرى، اصرار و تأكيد بر انطباق آن با سبك هاى رايج بشرى، مفهومي نخواهد داشت. تفاوتى كه تمام مفسران و قرآن پژوهان، حتى مدافعان «وحدت موضوعى» به آن اقرار كرده اند.
فخر رازى در اين باره مى گويد:
«بدان كه يكى از روش ها و عادات خدا در ترتيب قرآن كريم، دسته بندى موضوع و تنوع بخشيدن به بيان، به بهترين شيوه است. در اين موارد، خدا بخشى از احكام را مى آورد و سپس به دنبال آن آياتى درباره عذاب و ثواب و بشارت و انذار ذكر مى نمايد، آن گاه از لابه لاى آن، آياتى دال بر بزرگى قدرت خدا طرح می كند و پس از آن بار ديگر به بيان احكام مى پردازد. اين شيوه از بهترين ترتيب و نزديك ترين راه در تأثيرگذارى در قلب هاست.» (فخر رازى، 4/233)
در اين عبارات، فخر رازى از تفاوت هاى آشكار روش قرآن در هدايت سخن گفته است.
آيت الله خوئى در اين باره مى فرمايد:
«قرآن كتاب هدايت است و براى سوق دادن بشر به سوى سعادت دنيا و آخرت نازل شده و يك كتاب فقهى، تاريخى و اخلاقى است و مانند آن نيست تا براى هر موضوعى بابى مستقل ترتيب دهد و مطلب را كلاسه نمايد. اگر قرآن به صورت ابواب منظم بود، اين همه فوايد به دست نمى آمد و اين چنين نتيجه بخش نمی بود.» (خویی، /93)
دكتر محمد مدنى نيز روش متفاوت قرآن را يادآور مى شود. وى در تأييد «وحدت موضوعى» سوره هاى قرآن با بيانى متعارض، سبك بديع قرآن را به تصوير مى كشد: «با اينكه هر يك از سوره هاى قرآن كريم داراى نشانه و رنگ خاصى است و از جان و روحى برخوردار است كه در تمام زواياى آيات آن جريان دارد، امّا نمى توان سوره ها را بسان ابواب و فصولى تلقى كرد كه در كتاب هاى معمول، متداول و مرسوم است. اگر كسى بخواهد سوره هاى قرآن كريم را به عنوان ابواب و فصول اين كتاب آسمانى در نظر بگيرد و يا با چنين ديدگاهى آن را تفسير كند، چنين كسى با ديدى تكلف آميز و نه در خور قرآن كريم بدان نگريسته است و سخت به بيراهه افتاده و مى كوشد اين كتاب آسمانى را از سبك و روش ويژة آن خارج سازد. اين سبك در روش عبارت است از جابجا كردن تلاوت كننده و اين پهلو و آن پهلو ساختن او و ايجاد تنوع متناسب و منسجم در جهت شادابى، براى تلاوت اين كتاب آسمانى و پراكندگى گوهرهاى وعظ و نصيحت در لابه لاى آن.
بنابراين كسى كه سوره هاى قرآن كريم را همانند فصول و يا ابواب كتاب هاى عادى مى نگرد و آن كسى كه مى كوشد در تلاوت قرآن كريم، روح سارى و جارى در آيات را احساس كند و وجود فضاى معنوى ويژه اى را كه سوره در آن فضا جولان دارد بازيابد، داراى ديد متفاوتى هستند؛ يكي قرآن را با توجه به روش و شيوة الهى مطالعه مى كند، در حالى كه ديگرى، روش الهى اين كتاب آسمانى را ناديده گرفته است، روشى كه خود از مهم ترين ابعاد اعجاز به شمار می آيد.» (مدنى،/6ـ5)
در تمام عبارات ياد شده از سوى مدافعان «وحدت موضوعى»، اعتراف به تفاوت آشكار روش قرآن در تبيين مفاهيم و القاى معارف الهى كاملاً مشهود است.
اقرار به تفاوت در تدوين قرآن از يك سو و اصرار و تأكيد بر تطبيق هر يك از سوره هاى آن با مكتوبات رايج بشرى در حوزة موضوع محورى، از سوی دیگر ناسازگار مى نمايد؛ زيرا همان گونه كه در ساختار ظاهرى اين تفاوت و مغايرت روش قرآن بديهى و انكارناپذير است، تعدّد موضوعات و غرض ها نيز در هر يك از سوره ها، در مقايسه با مكتوبات بشري نيز امري ضرورى و اجتناب ناپذير است. همين تعدد و تنوع موضوعات در هر سوره، مى تواند از عوامل تأثيرگذارى عميق در مخاطب و نيز جلوه اى آشكار از حكمت الهى در تدوين و تنظيم قرآن باشد. افزون بر آن، اين ويژگى، يعنى تعدد و تنوع موضوعات، از يك سو با اهداف فردى و از سوى ديگر با كيفيت نزول كه تدريجى و بر اساس حوادث مختلف بوده و در طي 23 سال نازل شده، سازگار خواهد بود.

دليل چهارم: اقتضاى بلاغت

چهارمين دليل ياد شده از سوى مدافعان «وحدت موضوعى»، اقتضاى بلاغت است.
به رغم بحث هاى فراوان دربارة اعجاز قرآن و آراى متفاوت در عرصه هاي مختلف اعجاز اين كتاب آسماني، همة قرآن پژوهان بي هيچ ترديدي، بلاغت را يكي از جلوه هاى اعجاز دانسته اند.
برخي در تبيين چهارمين دليل اثبات اين نظريه مي نويسند:
«يكى از مبانى بحث، اين است كه آيا پيوستگى، يك ضرورت براى كتاب آسمانى است؟ آيا جسته جسته بودن و تنوع موضوعات در یک سوره به معناى ناهم خوانى و از هم گسيختگى غيرقابل قبول است؟ آيا مى توان قرآن را معجزه الهى دانست، فصاحت و بلاغت را تا حد هماوردجويى پذيرفت، در حالى كه براى پيوستگى آيات آن الزامى را نپذيريم؟» (ايازى، /176)
طرح پرسش هاى ياد شده از سوى طرفداران نظرية «وحدت موضوعى» از تلازم اجتناب ناپذير ميان بلاغت قرآن و «وحدت موضوعى» پرده مي گشايد. آنان در ادامة سخن خود مي نويسند:
«اگر ثابت كنيم از هم گسيختگى موضوعات براى كتاب الهى مضرّ است و با نظم و فصاحت و بلاغت ناسازگار است، مسئله پيوستگى براى قرآن يك ضرورت شناخته مى شود.» (همان،/177-176)
طرفداران پيوستگى موضوعی سوره هاى قرآن بر اين باورند كه بلاغت در نازل ترين حد آن، جز با وحدت موضوعى كلام، تحقق نخواهد يافت و دربارة بلاغت قرآن و تلازم آن با «وحدت موضوعي» اين گونه استدلال مي كنند:
1. هر يك از سوره هاى قرآن به مثابة كلامي واحد است.
2. و هر يك از سوره هاي قرآن نه تنها كلامي بلیغ مي باشد، كه بلاغت سوره ها تا سرحد اعجاز اوج مي گيرد.
3. به ناچار مي بايست «وحدت موضوعى» سوره هاى قرآن را امری اجتناب ناپذير تلقي كرد.

نقد و بررسى دليل چهارم

تأمل در مفهوم لغوى و اصطلاحى بلاغت، موجب ترديدي فزاينده در اين استدلال خواهد شد. بررسي تعاريف موجود از بلاغت نشان مي دهد كه هرگز چنين اقتضايى در معناي لغوي و اصطلاحي بلاغت ملحوظ نيست.
بلاغت در لغت به معناى وصول و انتهاست و در معناى اصطلاحى عبارت است از مطابقت كلام با مقتضاى حال و مراد از حال، امرى است كه موجب می شود تا سخنور سخن خود را آن گونه بیان کند که با حال و شرايط مخاطب سازگار بوده و نیز مقتضاي فصاحت كلام باشد. پس بلاغت دو شرط دارد: مطابقت با مقتضاى حال؛ ديگرى فصاحت كلام. و بالاترین حدّ بلاغت اعجاز است. (سجادى،1/438) هيچ يك از تعاريف ياد شده به وحدت موضوعي كلام به عنوان يكي از شرايط بلاغت اشاره نرفته است.
كلام بليغ به معناى مطابقت كلام با حال مخاطب است و چنين تناسبى گاه با تنوع موضوعات يك خطابه تحقق مى يابد. آنچه در بسياري از سوره هاي قرآن آشكار است و امري بديهي به نظر مي رسد، آن است كه: «هر يك از سوره هاى قرآن بسان خطابه اى، انواع موضوعات مختلف اعتقادى، اخلاقى و جز آنها را در بر دارد. هر سوره گفتارى مستقل است، امّا مانند كتاب نيست كه هر بخشى از آن به موضوعى خاص اختصاص يابد. سوره هاى قرآن به گونه اى است كه نمى توان آنها را به طور دقيق، ذيل موضوعى كاملاً متمايز از يكديگر جاى داد. تنوع سوره ها چنان خودنمايى مى كند كه در اولين نگاه پراكنده مى نمايد.» (نكونام، زبان قرآن، گفتارى يا نوشتارى، /31) «و اين تنوع مضامين علاوه بر كتب آسمانى در كتاب هاى ارشادى غير الهى نيز رايج است.» (ايازى، /198)
سيوطى در بحث مناسبات، پس از بيان معانى لغوى و اصطلاحى واژة «مناسبت»، اقسام ارتباط را يادآور مى شود و آن را به دو قسم ظاهرى و غيرظاهرى تقسيم مى نمايد و در توضيح ارتباط غيرظاهرى مى نويسد:
«ارتباط غير ظاهرى گاه با حرف عطف و زمانى بدون حرف عطف خواهد بود. آنجا كه ارتباط غير ظاهرى است و حرف عطفى در كار نيست، بايد به سراغ قراين معنوى رفت.» (الاتقان،2/289)
تنظیر و تمثیل، تضاد (ذكر متضاد ماسبق)، استطراد، حسن تخلص و اقتضاب و حسن مطلب، از جمله قراین معنوی است که سیوطی از آنها نام می برد. عناوين و اصطلاحات ياد شده از صنايع و آرايه هاى علم بديع است كه توجيه كنندة ارتباط كلمات و فرازهاى به ظاهر ناپيوسته و بيگانه اند. وى پس از بيان اقسام اسباب معنوى، به توضیح آنها می پردازد و براى هر يك مثالى را بيان می کند:
1. تنظير و تمثيل: در ابتداى سورة انفال سخن از اختيار پيامبر در مورد تقسيم غنايم است كه سبب ناخشنودى عده اى از اصحاب مى شود؛ در آية 6 نظير اين مسئله، يعنى ناخشنودى برخى مسلمانان به علت خروج از شهر براى جنگ و جهاد، يادآورى شده است. كراهت و بى ميلى ابتدايى بعضى مسلمانان در خروج از مدينه با فرجامى نيكو؛ يعنى نصرت، غنيمت و عزت مسلمانان همراه بود. در تقسیم غنايم نيز چنين پايانى را بايد به انتظار نشست. (زركشى، 1/47؛ سیوطی، الاتقان، 2/290)
در قرآن تمثيل هاى فراوانى مشاهده مى شود. مانند:
(لَوْ أَنزَلْنَا هَـذَا الْقُرْءَانَ عَلَى جَبَل لَّرَأَيْتَهُ خَـاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الاَْمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ) (حشر/21)
«اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى فرستاديم، يقيناً آن كوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده مى ديدى و اين مثل ها را براى مردم مى زنيم، باشد كه آنان بينديشند.»
با بيان يك مثال در تبيين عظمت قرآن و تأثير ژرف آن بر كوه ها و فروپاشيدن آن، خاطر نشان مى سازد كه دل هاى كافران از سنگ سخت تر است.
2. تضاد (ذكر متضاد ماسبق): نمونة اين وجه نيز فراوان است. در سورة بقره ابتدا سخن از هدايت قرآن است؛ هدايت كسانى كه از ايمان برخوردارند، غيب را باور دارند، نماز را به پا مى دارند و از روزى خود در راه خدا انفاق مى كنند و... . پس از بيان اوصاف اهل ايمان و تقوا، سخن از كافران به ميان مى آيد:
(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ) (بقره/6)
«در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند ـ چه بيمشان دهى، چه بيمشان ندهى ـ برايشان يكسان است؛ آنها نخواهند گرويد.»
بنابراين در ميان اين موضوع، از جهت «تضاد» جامع وهمى وجود دارد و حكمت آن تشويق و پايدارى بر وصف مؤمنان است كه با معرفى وصف كافران بر اين ترغيب و تشويق، تأكيد شده است. (سیوطی، الاتقان، 2/291)
3. استطراد: گاه مطلبى را كه دربارة آن سخن مى گفتيم، به يكباره رها مى كنيم و همچون برقى جهنده، به سوى مطلبى ديگر مى رويم. سپس آن را نيز رها مي كنيم و به موضوع اصلى باز مى گرديم. گويى آنچه استطراد نموده ايم، به صورت ناگهانى عارض شده و قصدى در كار نبوده است.
زمخشرى، آية 26 سورة اعراف را كه در آن تقوا به عنوان لباس معنوى است و به مناسبت ذكر لباس ظاهرى در آيه آمده، استطراد دانسته است. وى مى گويد:
«اين آيه بر سبيل استطراد آمده است؛ پس از بيان داستان حضرت آدم و حوا (س) و آشكار شدن زشتى هاى بدن و پوشاندن آن با برگ درخت، تا منت خدا را در آفرينش لباس اظهار كند و به جهت زشتى و فضاحتى كه در عريانى و كشف عورت است و براى اينكه تذكر دهد كه پوشش از راه هاي بهتر تقواست.»
4. حسن تخلص: اين آرايه بسيار نزديك به استطراد است، تا آنجا كه تفاوت ميان آن دو مشكل است. در تخلص، به طور كلى آنچه در صدر بيان آورده اى، رها مى كنى و به سوى مطلبى مى روى كه به سويش تخلص كرده اى. در حالى كه در استطراد، پس از بيان آنچه استطراد شده، موضوع اصلى دنبال مى شود. در سورة اعراف، پيامبران پيشين و امت هاى آنان بيان شده است، سپس از موسى (ع) ياد مى شود تا حكايت هفتاد مردى كه از بنى اسرائيل برگزيده بود، يادآورى كند و در ادامه، دعاى موسى (ع) را براى برگزيدگان و امتش و نيز پاسخ خدا به دعاى موسى را بازگو مى كند و در پايان به مناقب سيدالمرسلين تخلص مى جويد و مى فرمايد:
(الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإنْجِيلِ)(اعراف/157)
«همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده ـ كه نام او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى يابند ـ پيروى مى كنند.»
و بدين ترتيب به بيان اوصاف حضرت محمد (ص) پرداخته است.
5. اقتضاب: اقتضاب در لغت به معناى ارتجال است؛ يعنى سخن گفتن زياد، بى آنكه مقدمات و زمينه هاى لازم فراهم آيد، مانند سرودن شعر. (لسان العرب، ماده قَضَت). اقتضاب از آرايه هاى ادبى رايج در عصر نزول و بيش از آرايه هاى ديگر مورد توجه اعراب جاهلى بوده است و آن به معناى انتقال از معنايى به معنايى غيرملائم است.
قرآن پژوهان ادب شناس در به كارگيرى آراية اقتضاب در قرآن ترديد دارند و آن را مغاير با بلاغت مى دانند.
سيوطى در پاسخ به ابوالعلا محمد بن غانم كه حسن تخلص را تكلف آميز و آن را در قرآن جارى نمى داند و بر به كارگيرى «اقتضاب» در قرآن تأكيد دارد، مى گويد:
«در قرآن تخلصات شگفت انگيزى هست كه عقل ها را به حيرت وا مى دارد.»
و مواردى از حسن تخلص را در سورة اعراف آية156، شعراء آیة87 و 88 و كهف آیة98، يادآور مى شود.
سيوطى با تأكيد بر وجود تخلص هاى فراوان در قرآن، به كارگيرى صفت «اقتضاب» در قرآن را نفى مى كند.
6. حسن مطلب: اسباب معنوى ارتباط غيرظاهرى می باشند. (همان،/ 288)
عناوين و اصطلاحات يادشده از صنايع و آرايه هاى علم بديع هستند كه توجيه كنندة ارتباط كلمات و فرازهاى به ظاهر ناپيوسته و بيگانه اند.
اسباب معنوى در تفاسير و مكتوبات علوم قرآنى و مثال هاى يادشده و نيز آرايه هاي مورد بحث در علم بديع، حكايت از نفى تشتت، گسيختگى و ناپيوستگى آياتى مى كند كه شائبة انفصال و بيگانگى را به همراه دارند. براى رسيدن به تناسبى قابل پذيرش در كلام و تحقق سخنى بليغ، هرگز «وحدت موضوعى» لازم و ضروري نيست و گاه به مقتضاى حال و مقام، اين مناسبت و بلاغت در چهرة تضاد و اقتضاب نيز رخ مى نمايد. (سیوطی، الاتقان،2 /291) درحالى كه اين دگرگونى در كلام با «وحدت موضوعى» سازگار نبوده و مخل كلام بليغ نيز نخواهد بود.
بعضى اديبان، اقتضاى حال را شرط اصلى و اساس بلاغت دانسته اند، تا آنجا كه دست كشيدن از فصاحت كلام را براى تحقق شرط اصلى ـ اقتضاى حال ـ ضرورى دانسته اند؛ يعنى آنجا كه فصاحت كلام باعث اخلال در اقتضاى حال مى شود، وانهادن فصاحت، شرط و نشانة بلاغت است. (التهانوى،1/1996) این بدان معناست که هرگز ملازمه اى ميان «وحدت موضوعى» و بلاغت و فصاحت كلام نيست؛ زيرا چه بسا اقتضاي حال مخاطب كه شرط اصلي سخن بليغ است، گاهي در پرتوي ناپيوستگي كلام به دست آيد.
به نظر مي رسد اصرار حاميان نظرية «وحدت موضوعى» در تطبيق روش قرآن با شيوه هاى رايج بشرى، سبب تنزل شأن و جايگاه قرآن خواهد بود؛ زيرا قرآن آميزه اى از مباحث اعتقادى، اخلاقى، حقوقى، سياسى، علمى و... است؛ و بنا بر روش هاى رايج بشرى در تدوين، مى بايست هر يك از بخش هاى ياد شده، فصلى خاص را به خود اختصاص مى داد و به گونه اى جداگانه و متمايز مورد بررسى و تحليل قرار مى گرفت. در حالى كه ترتيب و تركيب سوره ها هرگز با چنين مرزبندى هايى سازگار نيست و جز در ساية تفسير موضوعى و جمع آورى آيات به ظاهر پراكنده، نمى توان به فصل بندى هاي متداول در علوم رايج راه يافت.
شایسته و بایسته است که در اینجا به این پرسش اساسی پاسخ دهیم: به راستى، چرا معارف وحيانى و آيات قرآن، از اين شيوة به ظاهر مقبول و رايج بشری عدول كرده است؟ رمز و راز اين اعراض الهى چيست؟
با اين همه، آيا اصرار بر تطبيق روش قرآن با شيوه هاي رايج نگاشته هاي بشرى با وجود تفاوت هاي بديهى در ترتيب و تركيب آيات، به معناى غفلت و ناديده انگارى حكمت حقيقى در روش قرآن نخواهد بود؟ تلاشى كه در بسيارى از موارد تكلف آميز و ناسازگار مى نمايد؛ حقيقتى كه هيچ يك از مدافعان «وحدت موضوعى» آن را انكار نمى كنند.
قائلان تناسب سازمان يافته ميان آيات هر يك از سوره هاى قرآن، ساختار و روش متفاوت قرآن با ساير مكتوبات بشرى را ناديده نمي گيرند و اين تفاوت و تغاير را امری بديهى و انكارناپذير مى دانند، امّا سعى دارند با ارائة دلايل و شواهدى، به رغم تعدد و تكثر موضوعات در سوره ها، پيوند و تناسبى پنهان را براى هر سوره اثبات كنند تا موضوعات متعدد و غرض هاى متكثر را وحدت بخشد. هرچند راه يابى به موضوع اصلى و غرض غايى، صعب و تكلف آميز باشد! به نظر مى رسد همين واقعيت بديهى در روش قرآن است كه وحيانيت و اعجاز آن را تبيين مى كند و موجبات خلق مكتوبى جاودانه و جهان شمول را فراهم مى سازد و فرياد هماورد جويى را به گوش جان ها مى رساند؛
(وَ إِن كُنتُمْ فِى رَيْب مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَة مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُواْ شُهَدَآءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَـادِقِينَ) (بقره/23)
«و اگر در آنچه بر بندة خود نازل كرده ايم شك داريد، پس اگر راست مى گوييد، سوره اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غيرخدا فراخوانيد.»
انديشه وران مسلمان بر اين باورند كه محتواى قرآن، مجموعة معارف متعالى و نقض ناپذيرى است كه انديشة بشرى، از راه يابى به آن قاصر و ناتوان است. آياتى چون:
(وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلال مُّبِين) (جمعه/2)
«و آنان قطعاً پيش از اين در گمراهى آشكار بودند.»
(وَ كَذَلِكَ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لاَ الاِْيمَانُ وَ لَـكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِى بِهِ مَن نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا) (شورى/52)
«و همين گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم، تو نمى دانستى كتاب چيست و نه ايمان كدام است، ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيلة آن راه مى نماييم.»
(إِنَّـآ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَآ أَرَئكَ اللَّهُ» (نساء/105)
«ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم تا ميان مردم به موجب آنچه خدا به تو آموخته داورى كنى.»
به خوبى عظمت قرآن و تعالى آن را باز مى گويد و شگفتى و اعجاز آن را بيان مى كند. ساختار و روش قرآن نيز همچون محتواى عميق و ژرف اين كتاب الهي، در ارائة معارف متعالى خود، ساختارى بى بديل را فراهم آورده است و اصرار در تطبيق آن با روش هاى رایج بشرى به معناى كاستن عظمت و شأن قرآن خواهد بود.
اگر از اشكالات ياد شده چشم پوشى کنیم و تلازم «وحدت موضوعی» و «کلام بلیغ» را امري اجتناب ناپذير بدانيم، با اين فرض نيز نظریة «وحدت موضوعی» سوره ها به اثبات نمی رسد. چنانچه پيش تر یادآور شدیم، پذیرش چنین ملازمه ای در گروى اثبات اين ادعاست كه هر يك از سوره هاى قرآن را كلامى واحد بدانيم، در حالی که می توان بخشی از یک سوره را کلامی واحد دانست و وحدت کلام را که اقتضای بلاغت است، در فرازي از سوره جستجو کرد؛ احتمالی که با تنوع موضوعات موجود در سوره ها و نزول تدریجی آیات قرآن كه در برخي سوره ها طي زماني طولاني ادامه مي يافت، سازگار است. فاصلة نزول اولین آیات برخی سوره ها تا نزول آخرین آیات آن، بیش از یک سال بوده است. هر فراز از سوره به مناسبت حادثه ای نازل می شد و به این ترتیب ادامه می یافت و در طی زمانی طولانی سوره پایان می پذیرفت.
تنوع موضوعات سوره ها تا آنجاست که برخى مفسران به استناد آياتى چون آية ولايت و... ارتباط و پيوند ميان صدر و ذيل يك آيه را نيز غير ضرورى مى دانند (سبحانى) و برخى نيز بر اين باورند كه از نشانه هاى عظمت قرآن، وجود موضوعات متنوع حتى در يك آيه است. (ر.ك: مصباح يزدي، ج 1)

دليل پنجم: سكوت مشركان

از نخستين گام هاى نهضت بزرگ اسلامي و با نزول نخستين آيه هاي نازل شده بر پيامبر اكرم (ص) ، مخالفت مشركان قريش آغاز شد و براى توقف نهضت و پيشگيرى از گسترش آن، از هيچ تلاش و اقدامى كوتاهى نكردند و اتهامات فراوانى را به قرآن و پيام آور آن نسبت دادند.
نداى هماوردجويى هاى مكرر قرآن، انديشة مخالفت و لجاجت را در مخالفان شدت مى بخشيد. اتهاماتی همچون سحر؛(وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِر)(قمر/2) «هرگاه نشانه اى ببينند روى بگردانند و گويند: سحرى دائم است.»، اسطوره؛(وَ إِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَآ أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ أَسَاطِيرُ ألاَْوَّلِين) (نحل/24) «و چون به آنان گفته مى شود پروردگارتان چه چيز نازل كرده است؟ مى گويند افسانه هاى پيشينيان است.»، شعر و جنون؛(وَ يَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُواْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِر مَجْنُونِ) (صافات/36) «می گفتند: آيا ما براى شاعرى ديوانه دست از خدايان خود برداريم.» و... به قرآن و آورندة آن، نشانة عناد و لجاجت و دشمنى فراوانى است كه نسبت به اسلام روا داشته اند. با اين همه هرگز چنين نسبتى را به قرآن نداده اند و قرآن را به تشتت و پراكندگى متهم نكرده اند. قصه هاى پرجذبه و حكمت آميز قرآن را اسطوره و جذابيت شگفت انگيز الفاظ آهنگين قرآن را شعر و تأثير معجزه آساى آن را سحر ناميدند. بى شك، اگر آيات قرآن، پراكنده و مفاهيم آن گنگ و مبهم بود و از مجموعة هر سوره، هيچ مقصود جامع و غرض واحدى به دست نمى آمد، مشركان لجوج و دشمنان مغلوب هرگز از آن نمى گذشتند؛ زبان تاريخ و محتواى آيات از چنين انتقادى از سوى دشمنان خاموش بوده و حتى اشارتى به آن نشده است. (حجازی، الوحدة الموضوعیه،/ 12)

نقد وبررسى دليل پنجم

اين استدلال نيز هرگز تأمين كنندة مقصود قائلان نخواهد بود.
1. جذابيت و زيبايى كلام در منظر اعراب عصر نزول، بيش از هر چيز در حوزة روش و موسيقى آن خودنمايي مي كرد و مفاهيم و محتواى كلام و نيز انسجام و يا پراكندگى آن، كمتر مورد توجه قرار مى گرفت. نبوغ و هنر سخنوران پرآوازة عرب بيش از هر چيز در پرتوي شورانگيزى، آهنگ و آرايه هاى بديع سخن جلوه گر می شد و شاهكارهاى ادبى عرب همچون معلقات سبع و قصيدة كعب بن زهير كه تا پيش از نزول قرآن بر ديوارهاى كعبه آويخته بودند و از اشعار مهم و جاودان عرب بود و از مفاخر آنان محسوب مى شد، بيش از هر چيز جنبه هاى شعرى و نغمة آهنگين آن مورد تمجيد قرار مي گرفت. امّا ويژگى هاى محتوايى و بلنداى مفاهيم آن از منظر عرب جاهلی اهميت چندانى نداشت و هنر عصر جاهلى محسوب نمى شد و هيچ كس راز عظمت و جذابيت ادبيات عصر جاهلى را در انسجام و وحدت غرض و اتساق كلام نمى دانست. سکوت مشرکان نسبت به فقدان اتساق و انسجام كلام هر يك از سوره ها، يا به دلیل بي توجهي به اين نكته بوده است و یا اساساً چنين چيزي از منظر اديبان عصر نزول نقص به حساب نمی آمد. چنانچه پيش تر نيز يادآور شديم، اين گونه سخن گفتن در عصر نزول، يكي از جلوه هاي زيباي سخن محسوب مي شد؛ اين صنعت كه در علم بديع به «صنعت اقتضاب» (سيوطى، الاتقان، 2/292) شهرت يافته است، در آن زمان بيش از آرايه هاي ديگر مورد توجه عرب جاهلي قرار مي گرفت. سخنوران، در اثناى كلام از موضوعى به موضوع ديگر سخن را تغيير مى دادند، بى آنكه هيچ ارتباط و مناسبتى را پيش بينى كنند و از موضوعى سخن مى گفتند كه هيچ ارتباطى با سخن پيشين نداشت.
2. از جمله نكاتي كه طرفداران نظرية «وحدت موضوعي» نيز آن را مي پذيرند، اين است كه آنچه به وضوح در بسياري از سوره ها خودنمايي مي كند، وجود موضوعات متنوع است. اينان به رغم اين امر بديهي، با استناد به برخي دلايل، وجود موضوعي واحد را در آن سوي موضوعات متعدد، ضروري دانسته اند و بر همين اساس ابزارهايي را براي كشف موضوع اصلي سوره پيشنهاد مي كنند و معتقدند بدون به كارگيري اين ابزارها، امكان دست يابي به موضوع اصلي نيست. بي ترديد، چنين كاري تنها براي مفسراني ميسر است كه از دانش و تجربة لازم برخوردار باشند و طي فرايندي طولاني به كشف موضوع اصلي سوره نائل شوند.
با این فرض كه بپذيريم هر سوره داراي موضوعي واحد است و يكي از نشانه هاي صحت اين ادعا را سكوت مشركان بدانيم، بايد به اين پرسش پاسخ دهيم كه مشركان چگونه به كشف موضوع اصلي سوره هاي طولاني نائل شده اند؟! در حالي كه فرايندِ كشفِ موضوع اصليِ سوره ها بسيار سخت و صعب است و نيازمند دانش و تسلطي ويژه است. تا آنجا كه برخي از پيشتازان اين نظريه، تعیین موضوعي واحد براي برخي از سوره ها را ناممكن دانسته اند و دليل آن را گستردگي مطالب سوره و نيز نزول تدريجي و طولاني بودن زمان نزول اين سوره بيان مي كنند. (طباطبایی، ‏1/44) و در تعيين موضوع اصلي سوره هاي كوچك نيز اختلافات فراواني به چشم مي خورد. برای نمونه به آرای طرفداران نظرية وحدت موضوعي دربارة موضوع اصلي سورة ملك اشاره می شود:
الف) علامه طباطبايى(ره) در بيان غرض اصلى سورة ملك مى نويسد:
«غرض اين سوره عموميت و گستردگى ربوبيت الهى بر تمامى عالم است.» (طباطبایی، 19/364)
تفسير «احسن الحديث» نيز با عباراتى قریب به آنچه علامه در الميزان آورده، سخن وى را شرح مى دهد و نتيجه مى گيرد كه غرض اصلى سوره، بيان ربوبيت عمومى و توحيد ربوبى است كه به معاد منتهى مى شود. (قرشى، 11/252ـ251)
ب) برخى مفسران با توجه به شمارش نعمت هاى الهى در اين سوره، غرض اصلى آن را خالقيت و مالكيت الهى دانسته اند؛ بدان معنا كه سوره در مقام تبيين مالكيت و حاكميت مطلق الهى است. تفاسيرى چون «فى ظلال القرآن»، «اهداف كل سورة و مقاصدها»، «التفسير المنير» و «تفسير نمونه» اين رأى را برگزيده اند و در كتاب «ايضاحات و معانى على تفسير النسفى» اين سخن تقويت شده است.
ج) تفاسيرى چون «من وحى القرآن»، «التفسير الفريد» و «التفسير البصائر»، غرض غايى و هدف نهايى سورة ملك را بيان مبانى توحيدى، اعم از ربوبيت و مالكيت الهى دانسته اند. در كتاب «نظم قرآن» با استدلالى متفاوت بر رأى مورد نظر تأكيد شده است.
د) پرورش حالت خشيت نسبت به خدا، غرضى است كه از سوى تفاسيرى چون «من هدى القرآن» و «نظم الدرر» براى اين سوره ارائه مى شود.
هـ) تفسير «صفوة العرفان»، غرض اصلى و موضوع محورى سورة ملك را بيان راه سعادت و نيك بختى مى داند. (خالدى، /595ـ593)
و) غرض اصلى سورة ملك بيان تعاليم اسلامى و غفلت زدايى از مردم است؛ اين رأى مورد توجه «ابوالاعلى مودودى» واقع شده است.
اختلاف در موضوعات ارائه شده از يك سو و تفاوت راه هاى وصول به غرض اصلى در آراى مشترك از سوى ديگر، بسيار سؤال انگيز است و ضعف و سستى استدلال ها نيز بر ابهام اين نظريه مى افزايد.
با اين همه چگونه ممكن است سكوت مشركان را دليل اقرار آنان به وجود موضوع واحدي در هريك از سوره ها بدانيم. در حالي كه مي توان گفت اگر مشركان به چنين چيزي هم اعتقاد مي داشتند و وجود موضوعي واحد در سوره ها را دريافته بودند، باز با توجه به مقاصد پليد خود و از روي عناد و لجاجت، به رغم اعتقاد قلبي به اين نكته، با استناد به ظاهر قرآن، باور قلبي خود را پنهان مي كردند و لب به اعتراض مي گشودند و سوره هاي قرآن را فاقد موضوعي واحد مي دانستند و آن را به عنوان ضعف قرآن و نفي الهي بودن آن اعلام مي كردند. همان گونه كه با وجود باور قلبي به الهي بودن قرآن، آن را اسطوره، سحر و... خواندند.
چنانچه برخي از مستشرقان نيز با تكيه بر پراكندگي موضوعات سوره هاي قرآن، آن را دليل بشري بودن اين كتاب دانسته اند. گوستاو لوبون در اين باره مي نويسد:
«اين طور معروف است كه پيامبر امى بوده، و آن مقرون به قياس هم هست. زيرا اگر اهل علم بود، ارتباط مطالب و فقرات قرآن به هم بهتر مى شد.» (گوستاولوبون،/20)
وی با اين بيان زمينة ترديد در وحيانيت قرآن را فراهم مى سازد.
3. در صورتي كه طرفداران اين نظريه بر ادعاي خود اصرار ورزند و سكوت مشركان را نسبت به قرآن در اين زمينه، نشانة وجود موضوعي واحد در كلام بدانند، باز هم مقصود طرفداران اين نظريه تأمين نمي شود و ما را ُملزَم به پذيرش نظرية «وحدت موضوعي» سوره ها نخواهد كرد؛ زيرا ما بر اين باوريم كه سكوت مشركان به خاطر وجود وحدت غرض در همان بخش از سوره بوده است كه به صورت يك «واحد نزول» و به مناسبت حادثه اي خاص نازل شده است. بنابراين اگر مشركان لب به اعتراض نمي گشودند و با وجود انگيزه براي تنقيص قرآن، از ضعف قرآن در اين زمينه حرفي نمي زدند، از آن رو بود كه با وجود وحدت غرض در يك «واحد نزول»، چنين اعتراضي بي معنا و ناپذيرفتني بود.
اساساً معنا ندارد كه مشركان نسبت به سوره اي كه طي زماني طولاني و به تدريج نازل شده، اعتراض كنند و فقدان موضوعي واحد در سراسر سوره را نشانة ضعف و كاستي آن بدانند. در حالي كه چنين اعتراضي نسبت به هر «واحد نزول» اعتراضي قابل قبول بود. هر چند پيش از اين نيز يادآور شديم كه اساساً در عصر نزول، صنعت «اقتضاب» يكي از صنايع ادبي رايج بود و گسسته سخن گفتن، از نشانه هاي توانايي سخنوران محسوب مي شد. بنابراين بي ارتباطي در مطالب يك «واحد نزول» نيز ضعف تلقي نمي شد. همچنين، با وجود اين احتمال خردپذير كه با نزول تدريجي قرآن سازگار است و با تنوع بديهي موضوعات موجود در سوره ها نيز هماهنگ است، هيچ دليلي براي پذيرش نظرية تكلّف آميز «وحدت موضوعي» سوره ها باقي نخواهد ماند.
اساساً آنچه با عنوان «وحدت موضوعى» و پيوستگى معنايى سوره هاى قرآن مطرح شده است، محصول تلاش قرآن پژوهان نيم قرن اخير است و پيش از اين، چنين اعتقادى مورد توجه قرآن پژوهان نبود و تا قرن اخير نيز هيچ تفسيرى بر اساس «وحدت موضوعى» تدوين نشده است.
بنابراين، همان طور كه در مباحث پيشين يادآور شديم، محتواى قرآن و نيز سوره هاى آن با هدف هدايت بشر و در طول زمانى طولانى نازل شده است و در مجموعه اى از آيات كه بر اساس حادثه اى خاص نازل شده، اتصال و اتساق كامل برقرار است و با تغيير حادثه، آيات متناسب با آن نازل مى شدند و با صلاح ديد و حكمت الهى، سوره پايان مى پذيرفت و موضوعات و غرض هاى متعددى در هر سوره قرار مى گرفت، بى آنكه تعارض و اختلافى ميان آنها باشد و اثبات موضوعى به نفى و يا ردّ موضوعى ديگر انجامد. تمام سوره ها و آيات در يك غرض اصلى و مقصود بنيادى، يعنى هدايت بشريت، همسو و هماهنگ مى باشند و ادعاى وحدت غرض در هر يك از سوره ها قابل اثبات نيست. بيش از اين نيز يادآور شديم كه هيچ گونه دليلى وجود ندارد كه يك سوره را كلامى واحد بدانيم و آن را ملازم با غرض و موضوعى واحد تلقى كنيم. در حالى كه كلام واحد مجموعه اى از سخنان است كه در يك مقطع و با مخاطبان خاص مطرح مى شود و بسيارى از سوره هاى قرآن مركب از مجموعه آياتى است كه هر بخش از آن به مناسبت حادثه اى خاص نازل شده و وحدت كلام و لاجرم وحدت غرض و تلازم اين دو را مى بايست در اين «واحدهاى نزول» جستجو كرد، نه در تمامي آيات يك سوره.

آيات و وحدت موضوعى

افزون بر دلایل پیش گفته که بر تبيين و تحليل هاى عقلانى است، عده اى به دلايل و شواهدى چند از آيات و روايات نيز استدلال كرده اند.
برخى، اوصاف قرآن همچون «كتاب» (آل عمران/58)، «عزيز» (فصلت/41)، «قول فصل» (طارق/13)، «حكيم» (آل عمران/58)، «نوراً مبيناً» (نساء/174)، «لايأتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه» (فصلت/42)، «بصائر للناس» (قصص/43)، «ان هو الا ذكر و قرآن مبين» (يس/69) و... را شاهدى بر ضرورت نظم درونى و ارتباط آيات و در نهايت «وحدت موضوعى» سوره هاى قرآن آورده اند. سيوطى معتقد است: «قرآن حكيم است؛ زيرا آيات قرآن به واسطة نظم شگفت و معانى تازه و نو محكم شده است، طورى كه تبديل و تحريف و اختلاف و تباين را در آن راهى نيست.» (الاتقان، 1/187)
با توجه به شک و ترديد در دلايل اصلى و اشكالات بى پاسخ، بررسى تفصيلى شواهد قرآنى و ردّ هر يك از آنان را غيرضرورى می نماید. هر چند در بحث هاى تفصيلى، نقد و بررسى اين اوصاف و رد و يا اثبات اين دلايل عارى از فايده نخواهد بود.
بى ترديد اوصاف ياد شده نيز همچون دلايل پيش گفتة قائلان، مقصود آنها را تأمين نمي كند. فرازهايى از احاديث اهل بيت نيز براي اثبات نظرية «وحدت موضوعى» مورد توجه برخى طرفداران قرار گرفته است.
يكى از قرآن پژوهان معاصر با انگيزه ترجمة آوايى، تفسير پيوسته و تأويل قرآن، بخشى از كتاب خود را به اثبات پيوستگى قرآن، به استناد روايات اختصاص داده است.
وى فصلى را با عنوان «فرمول كشف ارتباط آيات براى تفسير پيوسته»، با استفاده از رهنمود پيامبر اكرم (ص) و امام صادق (ع) گشوده است. (بى آزار شيرازى، 1/433)

روايات و وحدت موضوعى

برخى روايات را كه از سوى مدافعان نظرية «وحدت موضوعى» به آنها استناد شده، بررسى مى كنيم.
روايت نخست. امام صادق (ع) در تحليل و تبيين گمراهى بعضى مفسران مى فرمايد: «لم ينظروا الى ما يفتح الكلام و الى ما يختمه» (بحرانی، 1/8 )؛ «به آنچه كلام با آن آغاز شده و آنچه كلام با آن خاتمه يافته است توجهي نكرده اند.»
قائلان نظرية «وحدت موضوعى»، توجه به آغاز و ختم سوره ها را ـ كه مورد توجه معصوم قرار گرفته است ـ يكي از راه هاى وصول به موضوع اصلى سوره مي دانند و سپس نتيجه مى گيرند كه بيان امام اشارتى به «وحدت موضوعى» سوره هاست. بنابراين، در تعبير و بررسى آيات نبايد ترتيب و نظم الهى را بر هم بزنيد و آيه را از جمع سوره خارج كنيد... و نبايد نظر خود را به جزئى كوچك از سوره محدود كنيم كه جز رنگ ها و خط هاى متنوع و نامربوط در كنار هم نمى يابيم.

نقد و بررسى

تأمل در اين روايت نيز بيگانگى آن را با مقصود قائلان نشان مى دهد. روايت، در صورتى تأمين كنندة خواست آنهاست كه واژة «كلام» را يك سورة كامل تلقى نماييم. اما اثبات چنين ادعايى، تنها در پرتوى همين روايت ميسر است؛ در حالى كه واژة «كلام» با بخشى از يك سوره، حتى بر يك آيه نيز قابل انطباق است.
روايت دوم. امام باقر (ع) مى فرمايد: «ليس شئ ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن، ان الآية تكون اولها فى شئ و اوسطها فى شئ و آخرها فى شئ و هو كلام متصل ينصرف على وجوه»؛ «هيچ چيز در انديشة مردمان از تفسير قرآن دورتر نيست. همانا اول يك آيه دربارة موضوعى است و وسط آيه دربارة موضوعى آيد و آخر آيه نيز دربارة موضوعى ديگر. در حالى كه تمامى آيه يك كلام مرتبط و متصل است.» (بحرانى، 1/9)

نقد و بررسى

اين روايت نيز با نظرية «وحدت موضوعى» سوره ها بى ارتباط است. روايت از انسجام و هماهنگى و وحدت اجزاى يك آيه سخن مى گويد و تعميم ويژگى يك آيه به تمام قرآن، به استناد اين روايت و در نتيجه تثبيت نظرية «وحدت موضوعى» نتيجه اى ناصحيح و استدلالى ناپذيرفتني خواهد بود.
روايت سوم. بعضى صحابه آيه اى را از قرآن بيرون كشيدند و دربارة آن به مشاجره پرداختند، تا جايى كه صدايشان بلند شد. پيامبر اكرم (ص) خشمگين به پا خاسته، فرمودند: «آرام باشيد كه امم پيشين با اختلاف در برابر انبيايشان و زدن پاره اى از كتاب به پاره اى ديگر، هلاك شدند. قرآن نازل نشده است كه پاره اى، پارة ديگر را تكذيب كند.» (سيوطى، الدر المنثور، 2/149؛ طباطبايى، 2/82؛ بى آزار شيرازى، 1/434ـ433)

نقد و بررسي

بيگانگى اين روايت نيز با مقصود طرفداران اين نظريه بسيار بديهى است. آنچه پيامبر (ص) از آن نهى فرموده است و آن را سبب كفر و هلاكت امت هاى پيشين دانسته، تركيب مفاهيم كتاب آسمانى و به هم آميختن آياتى نامأنوس براى دست يابى به مطلوبى خاص بوده است. در واقع خوف تفسير به رأى و انحراف در فهم، مورد توجه قرار گرفته و هيچ ارتباطى با نظرية «وحدت موضوعى»، نفى و يا اثبات آن ندارد.
روايت چهارم. اسماعيل بن جابر می گوید: امام صادق (ع) در يك سخني طولانى دربارة امور مرتبط با تفسير قرآن، آخرين علم از علوم تفسيرى را آگاهى بر ارتباط آيات و وجه پيوستگى آنها معرفى نمود و فرمود: «المحمول على ما قبل و على ما بعده»؛ «بداند كه آيه چه رابطه اى با قبل و ما بعد خود دارد.»

نقد و بررسى

تطبیق سخن امام صادق (ع) براى توجه به ارتباط و تناسب آيات با آنچه قائلان «وحدت موضوعى» مى گويند ناسازگار است و تطبيق روايت با «علم تناسب آيات» اخذ به قدر متيقن است و پذيرش بيش از آنچه قدر متيقن اقتضا مى كند، در گروى دليل و برهانى قطعى و يقين آور خواهد بود. سبك و روش حاكم بر قرآن، حكايت از تنوع موضوعات دارد و همين امر واضح، ضعف استدلال ياد شده را تأكيد می كند.
روايت پنجم. در پنجمين روايت بر فضاى سوره كه مورد عنايت امام صادق (ع) قرار گرفته، تكيه شده است.
بسيارى از آيات ممكن است براى ما مبهم و نامربوط با ديگر آيات سوره به نظر آيد و اين از آن جهت است كه هر كدام داراى فضاى تاريخى خاصى در زمان خود بوده كه اكنون آن فضا و زمينة تاريخى فراموش شده است. چنان كه امام صادق (ع) در تفسير سورة بقره، فضاى تاريخى آن را بيان مى كند و در ادامه، يكى ديگر از اسباب نرسيدن بعضى به حقايق قرآن را همين غفلت از موارد و مصادر آيات و سوره ها دانسته، مى فرمايد: «و لم يعرفوا موارده و مصادره» «ريشه و اصل آن را نشناختند.» (بى آزار شيرازى، 1/ 436)
روايت ششم. امام صادق (ع) يكى ديگر از دلايل نرسيدن بعضى به حقايق قرآن را بى توجهى به اسباب تأويل و آيات دانسته است؛ «و احتجوا باوّل آية و تركوا السبب فى تأويلها» (همان، /437)
قرآن معمولاً در كنار متشابهات، تأويل هايى آورده است كه ترجمه ها و تفسيرهاى گسسته به سادگى از آن مى گذرند و يا آية متشابه را دليل مى گيرند و تأويلش را رها مى سازند. و اين به مثابة ترجمه و تفسير نامه اى رمزى، بدون توجه به كد و كليد آن است. (طباطبايى، 3/83)

نقد و بررسى روايت پنجم و ششم

در این دو روایت، از فهم آيه و ارتباط ابتدا و انتهاى آيات سخن به ميان آمده و در نهايت، توجه به فضاى نزول، تأويل و اسباب نزولِ آياتى كه داراى سياقى واحد هستند، امري ضرورى تلقي شده است.
تعميم روايت به آيات سراسر يك سوره و تأكيد بر وحدت و يكپارچگى آيات، تعميمى نادرست و تأكيدى نارواست. افزون بر مطالب ياد شده در تبيين نارسايى روايات براى اثبات مطلوب مدافعان «وحدت موضوعى»، به اعتراف يكى از طرفداران وحدت موضوعى اشاره مى كنيم. وى مى نويسد:
«در هر حال آنچه مسلم است، اينكه علم مناسبات توقيفى نيست؛ يعنى از پيامبر (ص) و معصوم(ع)چنين علمى نرسيده تا به وجوه و خصوصيات آن استناد گردد.» (ايازى،/ 26)

نتیجه

از سوي طرفداران نظریة «وحدت موضوعي سوره هاي قرآن»، دلايل و شواهد فراواني براي اثبات اين نظريه ارائه شده است؛ اين دلايل برخي عقلي و برخي نيز مستند به آيات و روايات است. ضعف و کاستی موجود در تمامي دلایل ارائه شده كه در اين نوشتار به تفصيل از آن سخن رفت، نشان مي دهد كه نمي توان اين نظريه را دربارة روش قرآن پذيرفت و فهم و تفسير قرآن را بر چنين رأيي استوار ساخت. افزون بر کاستی های دلايل ياد شده، ناسازگارى نظريه با تنوع آشكار موضوعات در بسيارى ازسوره ها، فقدان معیاری اطمینان بخش؛ خطر تفسير به رأى، دشوارى و امكان دست نيافتن به موضوع اصلى در هر سوره، فقدان اشارتى در قرآن و کلام معصوم نسبت به وحدت موضوعي، تشتت و اختلاف فراوان در موضوعاتی که از سوی طرفداران این نظریه برای هر سوره معرفی شده است، به مثابة دلایلی هستند که به نفی و انکار نظریة وحدت موضوعی می انجامد.
آنچه قطعى و اجتناب ناپذير است و صراحت آيات قرآنى بر آن تأكيد مى ورزد، اين نكته است كه قرآن با مجموعه اى از آيات هماهنگ و با هدف هدايت و رشد انسان ها نازل شده است و هيچ گونه اختلاف و ناسازگارى در مفاهيم و معانى آن نيست؛
(أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً) (نساء/82)
«آيا در معانى قرآن نمى انديشيد؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى يافتند.»
اين امور نيز بدون نياز به پذيرش نظرية «وحدت موضوعى» قابل اثبات است و علم مناسبات، متكفل اين هدف مى باشد؛ علمى كه با قصد تبيين تناسب آيات ظهور كرد. از اين رو تنها در مجموعه اى از آيات كه بر اساس حادثه اى خاص نازل شده، اتصال و اتساق كامل برقرار است.

منابع و مآخذ

1. قرآن كريم، ترجمه محمد مهدي فولادوند
2. نهج البلاغه
3. ابن منظور؛ لسان العرب، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1405ق.
4. امينى، عبد الحسين؛ الغدير، دار احياء التراث العربى، بيروت، بی تا.
5. الاوسى، على؛ الطباطبائى و منهجه فى تفسير الميزان، ترجمه ميرخليلى، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، 1405ق.
6. ايازى، سيد محمد على؛ چهره پيوسته قرآن، نشر هستى نما، تهران، 1380ش.
7. بازرگان، عبدالعلى؛ نظم قرآن، پژمان، بي جا، 1372ش.
8. بحرانى، سيد هاشم؛ البرهان فى تفسير القرآن، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1419ق.
9. البقاعى؛ نظم الدرر فى تناسب الآيات و السور، تحقيق عبدالرزاق غالب المهدى، دار الكتب العلميه، بيروت، 1415ق.
10. بهشتى، سيد محمد حسين؛ روش برداشت از قرآن، انتشارات هادى، بي جا، 1360ش.
11. بى آزار شيرازى، عبد الكريم؛ قرآن ناطق، دفتر فرهنگ اسلامى، بي جا، 1376ش.
12. التهانوى، محمد على؛ موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، مكتبة لبنان ناشرون، بيروت، 1996م.
13. الجمال، محمد عبدالمنعم؛ التفسير الفريد للقرآن المجيد، مطابع الاهرام التجارية، قاهره، بی تا.
14. جوادى آملى، عبدالله؛ تفسير تسنيم، مركز نشر اسراء، قم، 1378ش.
15. جوان آراسته، حسين؛ درس نامه علوم قرآنى، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، قم، 1379ش.
16. الجويبارى، يعسوب الدين؛ تفسير البصائر، المطبعة الاسلاميه، قم، 1399ق.
17. حجازى، محمد محمود؛ الوحدة الموضوعيه فى القرآن الكريم، دارالكتب الحديثه، قاهره، 1390ق.
18. ................................... ؛ تفسير الواضح، دارالجيل، بيروت، 1969م.
19. حجتى، سيد محمد باقر و بى آزار شيرازى، عبد الكريم؛ تفسير كاشف، چاپ چهارم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بي جا، 1376ش.
20. حسن زاده آملى، حسن؛ فصل الخطاب فى عدم تحريف كتاب رب الارباب، ترجمه عبدالعلى محمدى شاهرودى، انتشارات قيام، بي جا، 1371ش.
21. حكيم، محمد باقر؛ علوم القرآن، چاپ سوم، مجمع الفكر الاسلامى، بي جا، 1417ق.
22. حوى، سعيد؛ الاساس فى التفسير، چاپ سوم، دارالسلام لطباعة، قاهره، 1991م .
23. خالدى (سلطان العلماء)، محمد على؛ صفوة العرفان فى تفسير القرآن، چاپ دوم، دوحه، قطر، 1996م.
24. خالدى، الصلاح عبد الفتاح؛ البيان فى اعجاز قرآن، چاپ عمان، دار عمار،1413 ق.
25. خامه گر، محمد؛ ساختار هندسى سوره هاى قرآن، شركت چاپ و نشر بين الملل، بي جا، 1382ش.
26. خرمشاهى، بهاءالدين؛ ذهن در زبان حافظ، چاپ دوم، نشرنو، بي جا، بي تا.
27. خوئى، سيد ابوالقاسم؛ البيان فى تفسير القرآن، چاپ پنجم، دار الزهراء، بيروت، 1408ق.
28. درّاز، محمد عبد الله؛ المدخل الى القرآن الكريم، دار القرآن الكريم، الكويت،1391ق.
29. ............................. ؛ النباء العظيم، چاپ دوم، دارالقلم، كويت،1390ق.
30. دروزه، محمد عزه؛ التفسيرالحديث، چاپ دوم، دارالغرب الاسلامى، بيروت، بي تا.
31. ........................... ؛ القرآن المجيد، مكتبة العصريه، بيروت، بي تا.
32. رافعى، مصطفى؛ اعجاز القرآن و بلاغته النبويه، چاپ نهم، دارالكتب العربيه، بيروت، بي تا.
33. راميار، محمود؛ تاريخ قرآن، چاپ چهارم، انتشارات اميركبير، تهران، 1379ش.
34. رشيد رضا، محمد؛ تفسير المنار، دارالكتب العلميه، بيروت، 1420ق.
35. الزحيلى، هبه؛ التفسير المنير، دارالفكر المعاصر، بيروت، 1411ق.
36. زركشى، بدرالدين؛ البرهان فى علوم القرآن، با مقدمه محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ دوم، دار المعرفة، بي تا.
37. ........................... ؛ البرهان فى علوم القرآن، تحقيق دكتر يوسف عبدالرحمان مرعشى، شيخ جمال الدين الذهبى، الشيخ ابراهيم عبد الله الكردى، دار المعرفة، بيروت، 1410ق.
38. الزمخشرى، محمود؛ الكشاف، دارالكتب العلميه، بيروت، بي تا.
39. سبحانى، جعفر؛ تفسير صحيح آيات مشكله، نشر خيابان ارم كتاب فروشى عدالت، قم، 1360ش.
40. سجادى، سيد جعفر؛ فرهنگ معارف اسلامى، چاپ سوم، انتشارات كوشش، بي جا، 1373ش.
41. سعيدى روشن، محمد باقر؛ علوم قرآن، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، قم، 1377ش.
42. سيد قطب؛ فى ظلال القرآن، ترجمه دكتر مصطفى خرم دل، نشر احسان، بي جا، 1378ش.
43. .............. ؛ فى ظلال القرآن، دار الشروق، بيروت، 1419ق.
44. سيوطى، جلال الدين؛ الاتقان فى علوم القرآن، ترجمه سيد مهدى حائرى قزوينى، انتشارات امير كبير، تهران، 1363ش.
45. .............................. ؛ الاتقان فى علوم القرآن، دارالفكر، بيروت، 1416ق / 1996م.
46. .............................. ؛ الدر المنثور فى التفسير المأثور، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1420ق.
47. شاكر، محمد كاظم؛ قرآن در آئينه پژوهش، نشر هستى نما، تهران، 1380ش.
48. شحاته، عبد الله محمود؛ اهداف كل سورة و مقاصدها، الهيئة المصريه العامه للكتب، مصر، 1990م.
49. ................................... ؛ اهداف كل سورة و مقاصدها، ترجمه سيد محمد باقر حجتى، نشر فرهنگ اسلامى، بي جا، 1369ش.
50. ................................... ؛ تفسير القرآن الكريم، دار غريب للطباعة و النشر و التوضيح، قاهره، بي تا.
51. شريعتى، محمد تقى؛ تفسير نوين، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، بى تا.
52. شوكانى، محمد بن على بن محمد؛ فتح القدير، دارالمعرفه، بيروت، بى تا.
53. صالح، صبحى؛ نهج البلاغه، انتشارات دفتر نشر اسلامى، قم، بى تا.
54. ..................... ؛ مباحث فى علوم القرآن، انتشارات رضى، قم، بى تا.
55. صدر، محمد باقر؛ دروس فى علوم القرآن، نشر اسماعيليان، قم، 1408ق.
56. صفايى حائرى، على؛ روش برداشت از قرآن، انتشارات هجرت، قم، بى تا.
57. طائى، كمال الدين؛ موجز البيان، مطبعة سلمان الاعطحى، بغداد، 1391ق.
58. طباطبايى، محمدحسين؛ الميزان فى تفسير القرآن، چاپ دوم، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1393ق.
59. طبرسى، ابوعلى الفضل بن الحسن؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1415ق.
60. طبرى؛ جامع البيان، طبع بولاق، بي جا، بى تا.
61. طوسى، محمد بن الحسن؛ التبيان فى تفسير القرآن، دار احياء التراث العربى، بيروت، بى تا.
62. عبدالعال، احمد عبدالعال؛ ايضاحات و معانى على تفسير النسفى، المكتبة الازهريه للتراث، بي جا، 1415ق.
63. عزالدين، عبدالسلام؛ الاشارة والايجاز فى بعض انواع المجاز، دارالكتب العلميه، بيروت، 1416ق.
64. غزالى، شيخ احمد؛ نحو تفسير موضوعى سور القرآن الكريم، چاپ دوم، دار الشروق، قاهره، 1413ق.
65. غزالى، شيخ محمد؛ نحو تفسير موضوعى سور القرآن كريم، ترجمه على اصغر محمدى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بي جا، 1377ش.
66. فخر رازى؛ مفاتيح الغيب (تفسير الكبير)، بى نا، افست از چاپ مصر، قم، بى تا.
67. ............... ؛ مفاتيح الغيب (تفسير الكبير)، دار احياء التراث العربى، بيروت، بى تا.
68. فضل الله، سيد محمد حسين؛ من وحى القرآن، چاپ سوم، دارالزهرا، بيروت، بى تا.
69. فقهى زاده، عبدالهادى؛ پژوهشى در نظم قرآن، جهاد دانشگاهى، تهران، 1374ش.
70. قرشى، سيد على اكبر؛ احسن الحديث، بنياد بعثت، تهران، بى تا.
71. قطان، مناع؛ مباحث فى علوم القرآن، چاپ دوازدهم، مؤسسة الرساله، بيروت، 1403ق.
72. كحاله، عمر رضا؛ معجم المؤلفين، دار احياء التراث العربى، بيروت، بى تا.
73. كلينى، محمد بن يعقوب؛ اصول كافى، تصحيح و تحقيق على اكبر غفارى، دارالكتب الاسلامية، بی جا, بی تا.
74. لجنة من العلماء؛ التفسير الوسيط للقرآن كريم، چاپ سوم، مطبعة المصحف الشريف، بي جا، 1413ق.
75. مدرسى، سيد محمد تقى؛ من هدى القرآن، دار الهدى، بي جا، 1406ق.
76. مدنى، محمد؛ المجتمع الاسلامى كما تنظمه سورة النساء، بي نا، بي جا، بي تا.
77. مصباح ، محمد تقى؛ معارف قرآن، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى، قم، بي تا.
78. مصطفى، مسلم، مباحث فى التفسير الموضوعى، دار القلم، بي جا،1410ق.
79. معرفت، محمد هادى؛ التمهيد فى علوم القرآن، چاپ دوم، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1415ق.
80. ............................... ؛ تاريخ قرآن، سازمان مطالعه و تدوين كتب اسلامى، تهران، 1375ش.
81. ............................... ؛ تناسب آيات، ترجمه عزت الله مولايى نيا همدانى، بنياد معارف اسلامى، قم، 1373ش.
82. ............................... ؛ علوم قرآنى، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى التمهيد، قم، 1378ش.
83. مغنيه، محمد جواد؛ التفسير الكاشف، چاپ سوم، دار العلم للملائين، بيروت، 1980م.
84. مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه، چاپ دوازدهم، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1373ش.
85. ................................ ؛ قرآن و آخرين پيامبر، چاپ دوم، دار الكتب الاسلامية، تهران، بي تا.
86. ملا حويش، عمر؛ تطور دارسات اعجاز القرآن، بي نا، بغداد، 1329ق/ 1972م.
87. ملا عبدالله؛ حاشيه، تعليقه سيد مصطفى حسينى دشتى، چاپ دوم، مكتبة المفيد و الفيروز آبادى، بي جا، بي تا.
88. مودودى، امام ابوالاعلى؛ تفهيم القرآن، دار العروبه للدعوة، الاسلامية، لاهور، 1989م.
89. نكونام، جعفر؛ پژوهش هاى علوم انسانى، «زبان قرآن؛ گفتارى يا نوشتارى»، فصلنامه دانشگاه قم، سال اول، بهار79.
90. ................... ؛ درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، نشر هستى نما، قم، 1380ش.
91. همامى، عباس؛ چهره زيباى قرآن، انتشارات بصائر، اصفهان، 1375ش.



پی نوشت ها
1. برخى معاصران، اقسام مناسبات را با عناوينى متفاوت با آنچه سيوطى آورده است، بيان مي كنند و مى نويسند: «ارتباط آيات و سوره هاى قرآن را مى توان به يكى از انواع زير در نظر گرفت:
1. ميان اجزاى يك آيه؛
2. بين آيات يك سوره با ابتداى آن؛
3. ميان آيات مجاور در يك سوره؛
4. بين آيات غير مجاور در يك سوره؛
5. ميان ابتداى يك سوره با انتهاى سورة قبل؛
6. بين بخشى از يك سوره با ابتداى سورة بعد؛
7. ميان بخشى از يك سوره با بخشى از سورة بعد؛
8. بين بخشى از يك سوره با سورة بعد؛
9. ميان بخشى از يك سوره با سورة ديگر؛
10. بين بخشى از يك سوره با بخشى از سورة ديگر؛
11. ميان يك سوره با سورة ديگر.» (عباس همامى، چهرة زيباى قرآن، / 29)
2. براى اطلاع بيشتر ر.ك: سيوطى، الاتقان، ج2، ص211؛ زركشى، ج1، ص353؛ معرفت، التمهيد فى علوم القران، ج1، ص275 و نيز دربارة توقيفي بودن آيه ها به كتاب هاى حديث اهل سنت: مستدرك حاكم، ج2، ص612؛ مسند امام احمد، ج5، ص185؛ صحيح بخارى، ج6، ص329 و در منابع شيعه: خوئى، البیان، ص91؛ التمهيد، ج1، ص283.
3. ر.ک: قرطبى، ج1، ص64ـ63؛ المحكم، ص17؛ كتاب المصاحف، ص118؛ البرهان فى العلوم القرآن، ص250؛ طبقات الكبرى، ج5، ص374؛ ابوداوود: رمضان، باب8؛ سنن ابن ماجه؛ الاقامه، ص178؛ مسند احمد بن حنبل، ج4و9، ص344و355ـ353 و381 و383.

مقالات مشابه

بررسی و نقد نظریه «وحدت موضوعی» حوی در تفسیر سوره احزاب

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهاعظم پرچم, معصومه رحیمی

وحدت موضوعی از نگاه سید قطب در فی ظلال القرآن

نام نشریهپژوهش دینی

نام نویسندهکرم سیاوشی, سیدمحمدباقر حجتی

رابطه مهجوريت قرآن و مهجوريت اهل‏بيت (ع)

نام نویسندهعلی‌اکبر مؤمنی

علل پراكنده به نظر آمدن قرآن

نام نشریهپژوهشی در نظم قرآن

نام نویسندهعبدالهادی فقهی‌زاده

نقد نظریه قائلان به تناسب سوره ها در قرآن

نام نشریهاسلام‌پژوهی

نام نویسندهعبدالهادی فقهی‌زاده